فلسفه فیزیک

بسیاری در جامعه ی علمی معتقدند که سفر زمانی به شدت نامحتمل است زیرا علیت، منطق زنجیره ی علت معلول، را نقض می کند. اگر تلاش کنید به گذشته بروید و خود (یا پدربزرگ تان) را بکشید چه روی می دهد؟

در میان شاخه های فلسفه، فلسفه ی فیزیک پرسش های فلسفی بنیادی را که در بنیان فیزیک جدید قرار دارند مطالعه می کند و به پژوهش درباره ی ماده و انرژی و این که چگونه با هم اندرکنش انجام می دهند، می پردازد. فلسفه ی فیزیک با تأمل درباره ی علیت، تعین (جبر) و ماهیت قانون فیزیکی آغاز می شود. سپس به سراغ مباحثی می رود که با موضوعات مهم در فیزیک معاصر مطرح شده اند: کیهان شناسی فیزیکی (فضا، زمان، مبدأ و سرنوشت نهایی عالم)، مبانی ترمودینامیک و مکانیک آماری (انرژی، کار، کاتورگی، اطلاعات) و مکانیک کوانتومی (تفسیرهای رقیب از آن، نتایج ضدشهودی آن).

قرن ها قبل، مطالعه ی علیت و ماهیت بنیادی فضا، زمان، ماده، و عالم بخشی از متافیزیک بود. امروزه، فلسفه ی فیزیک اساساً بخشی از فلسفه ی علم است.

● فلسفه ی فضا و زمان

▪ زمان

در بسیاری از فلسفه ها زمان را به مثابه ی تغییر تلقی می کنند.

زمان کمیتی است بنیادی (یعنی، کمیتی که نمی توان بر اساس کمیتی دیگر تعریف کرد، زیرا در حال حاضر ما چیزی را بنیادی تر از زمان نمی شناسیم). بنابراین زمان از طریق اندازه گیری تعریف می شود با فاصله ی زمانی استانده ی آن. در حال حاضر، مدت ۹.۱۹۲.۶۳۱.۷۷۰ نوسان گذار فوق ظریف اتم سزیم ۱۳۳ به مثابه ی فاصله ی زمانی استانده (موسوم به «ثانیه ی قراردادی» یا فقط «ثانیه») تعریف می شود (ایزو ۱ ۳۱). این که زمان دقیقاً «چیست» و چگونه عمل می کند از تعریف فوق حاصل می شود. در کنار تعریف فعلی از فضا (بر اساس طول) این تعریف از زمان موجب می شود که نسبیت خاص دقیقاً درست باشد. فیزیکدانان از نظریه برای پیش بینی طرز اندازه گیری زمان استفاده می کنند. سپس می توان زمان را به طور ریاضی با کمیت های بنیادی فضا و جرم ترکیب کرد تا مفاهیمی مانند سرعت، گشتاور، انرژی و میدان را به دست آورد.

هم نیوتن و هم گالیله مانند اغلب افراد تا قرن بیستم تصور می کردند که زمان برای همه در همه جا یکسان است. برداشت جدید ما از زمان بر نظریه ی نسبیت اینشتاین و جا گاه هرمان مینکووسکی استوار است که در آن آهنگ زمان در مکان های مختلف متفاوت است و فضا و زمان در جا گاه در هم می آمیزند. زمان ممکن است کوانتیده باشد و کوچک ترین زمان نظری ممکن، زمان پلانک است. نظریه ی نسبیت عام اینشتاین و جابجایی قرمز نور کهکشان های دوردستی که در حال دور شدن از ما هستند، نشان می دهد که کل عالم و احتمالاً خود جا گاه در حدود ۱۳.۷ میلیارد سال قبل در مهبانگ آغاز شده است. آیا عالم به پایان می رسد و چگونه؟، پرسش هایی است که هنوز به آن ها جواب قطعی داده نشده است.

▪ سفر زمانی

برخی از نظریه ها، و شایان ذکرتر از همه نسبیت خاص و عام، می گویند که هندسه های مناسب جا گاه یا انواع معینی از حرکت در فضا، ممکن است سفر زمانی به گذشته و آینده را ممکن سازند. مفاهیمی که چنین برداشتی را تقویت می کنند شامل منحنی زمان وار بسته می شوند.

نظریه ی نسبیت خاص (و، با تعمیم معنی، نسبیت عامِ) اینشتاین، انبساط زمانی ای را پیش بینی می کند که می توان آن را سفر زمانی تلقی کرد. نظریه می گوید که نسبت به ناظر ثابت، زمان ظاهراً کندتر حرکت می کند؛ با نزدیک شدن ساعت به سرعت نور، به نظر می رسد که حرکت عقربه های آن تقریباً متوقف می شود. اثرات این نوع انبساط زمانی در پارادکس مشهور دوقلوها بیشتر مورد بحث قرار گرفته است.

نوع دوم و مشابه سفر زمانی را نسبیت عام ممکن می سازد. در این نوع، ناظر دور می بیند که زمان ساعتی که در انتهای چاه گرانشی عمیقی قرار گرفته کندتر می گذرد و ساعتی که در چاه زمینی عمیقی فرو برده و بالا آورده می شود نشان می دهد که در مقایسه با ساعت ثابتی که همراه ناظر دور بوده، زمان کم تری گذشته است.

این اثرات تا حدی شبیه خواب زمستانی موجودات زنده است (که سرعت فرآیندهای شیمیایی را در موجود پایین می آورد) که تقریباً به طرزی نامعین حیات خود را به حال تعلیق در می آورند و به این ترتیب به «سفر زمانی» به آینده می روند اما هرگز به سفری به گذشته نمی روند. آن ها علیت را نقض نمی کنند. این از نوع سفر زمانی که در داستان های علمی بیان می شود نیست (که در آن علیت به طور ارادی نقض می شود)، و در مورد وجود آن هم چندان تردیدی نیست. از این پس در این مقاله مراد از «سفر زمانی» سفری است به گذشته یا آینده در زمان واقعی، با درجه ای از آزادی.

بسیاری در جامعه ی علمی معتقدند که سفر زمانی به شدت نامحتمل است زیرا علیت، منطق زنجیره ی علت معلول، را نقض می کند. اگر تلاش کنید به گذشته بروید و خود (یا پدربزرگ تان) را بکشید چه روی می دهد (که در مورد قتل پدربزرگ به پارادکس پدربزرگ منتهی می شود)؟ شواهد تجربی در مورد سفر زمانی هم وجود ندارد. زمانی استفن هاوکینگ گفت عدم حضور «جهانگردانی» از آینده برهانی است قوی بر علیه امکان سفر زمانی که روایتی از پاراداکس فرمی (Fermi Paradox) است که در آن مسافران زمان جای مسافران سیارات بیگانه را گرفته اند.

▪ فضا

جا گاه، بر اساس نسبیت عام، به وسیله ی جرم خمیده می شود که موجب انبساط زمان می گردد.

فضا یکی از چند کمیت بنیادی در فیزیک است یعنی آن را نمی توان از طریق کمیت های دیگر تعریف کرد زیرا در حال حاضر چیزی که بنیادی تر از آن باشد شناخته نشده است. به این ترتیب، مشابه کمیت های بنیادی دیگر (نظیر زمان و جرم) فضا نیز از طریق اندازه گیری تعریف می شود. در حال حاضر، فاصله ای که نور طی فاصله ی زمانی ۲۹۹۷۹۲۴۵۸/۱ ثانیه (دقیقاً) در خلاٌ طی می کند به عنوان فاصله ی استانده ی فضایی موسوم به متر استانده یا فقط متر تعریف می شود. این تعریف همراه با تعریف فعلی از زمان (بالا را ببینید) جا گاه ما را به فضای مینکووسکی (Minkowski) تغییر می دهد و موجب می گردد که نظریه ی نسبیت خاص طبق تعریف مطلقاً درست باشد.

در فیزیک کلاسیک، فضا، فضای اقلیدسی سه بعدی است که در آن هر وضعیتی را می توان با استفاده از سه مختصه توصیف کرد. نظریه های نسبیت خاص و عام به جای فضا از جا گاه استفاده می کنند؛ جا گاه چونان فضایی چهار بعدی مدل سازی می شود (که در آن محور زمان در نسبیت خاص موهومی و در نسبیت عام حقیقی است؛ در حال حاضر نظریه های بسیاری وجود دارد که از فضاهای بیش از چهار بعدی، اعم از حقیقی و مختلط، استفاده می کنند).

قبل از کار اینشتاین روی فیزیک نسبیتی، زمان و فضا را ابعاد مستقلی می دانستند. کار اینشتاین نشان داده است که به دلیل نسبیت حرکت، فضا و زمان را می توان به طور ریاضی در جا گاه متقارنی ترکیب کرد که در آن محور زمان (ضرب در ic) از محورهای فضا قابل تشخیص است(۱) . فواصل در فضا یا در زمان به طور جدا از هم در برابر تبدیل مختصات لورنتز ناوردا (invariant) نیستند، اما فواصل در جا گاه مینکووسکی ناوردا هستند.(امری که نام جا گاه را توجیه می کند).

● فلسفه ی مکانیک کوانتومی

مکانیک کوانتومی موجب بحث های زیادی در تفسیرهای فیزیکی شده است. با توسعه ی مکانیک کوانتومی، نظریه های آن به تدریج در تناقض با بسیاری از فلسفه های پذیرفته شده قرار گرفتند. اما، تمام پیش بینی های ریاضی آن با مشاهدات انطباق دارد.

در اغلب موارد، فلسفه های پذیرفته شده بر تجربه ی روزمره ی انسان معمولی مبتنی هستند که بسیار محدود است، زیرا شامل مشاهده ی سیستم های بسیار کوچک یا حرکت در سرعت های بسیار زیاد، یا آزمایش با انرژی های بالا، گرانش قوی و مانند آن ها نمی شود. هنگامی که نوبت به توصیف یا تبیین رفتار بسیاری از سیستم ها و اشیاء در طبیعت می رسد نمی توان بر «نظریه»های مبتنی بر عقل سلیم، «شهودها» یا «احساس ها» متکی بود.

● تعین

قرن هجدهم شاهد پیشرفت های زیادی در عرصه ی علم بود. پس از نیوتن، اغلب دانشمندان با این پیش فرض موافق بودند که عالم تحت حاکمیت قوانین محکم (طبیعی) قرار دارد که می توان آن ها را با مشاهده و تجربه ی علمی کشف و صورت بندی کرد. این موضع را تعین (یا جبر) می نامند. هر چند تعین پیش فرض بنیادی فیزیک پسانیوتنی بود، اما سریعاً فیلسوفان را با مسئله ای دشوار روبرو ساخت: اگر عالم و بنابراین کل جهان تحت حاکمیت قوانین محکم و جهان شمول قرار دارد، معنای این امر آن است که آدمیان نیز در اعمال خود تحت حاکمیت قوانین طبیعی قرار دارند. به عبارت دیگر، معنای این امر آن است که چیزی به نام اختیار انسانی وجود ندارد (به استثنای آن چه در همسازگرایی (compatibilism) تعریف می شود). برعکس، اگر پذیرفته شود که انسان ها دارای اختیار ( ِ اختیارگرایانه یا ناهمسازگرایانه) هستند، باید بپذیریم که جهان یکسره تحت حاکمیت قوانین طبیعی نیست. برخی ادعا کرده اند که اگر جهان یکسره تحت حاکمیت قوانین طبیعی نباشد، کار علم ناممکن می شود. اما ظهور مکانیک کوانتومی بدیلی دیگر برای امکان های اکیداً محدودی که در بالا به آن ها اشاره شد در اختیار متفکران قرار داد. باور به عالمی ممکن شد که قوانین جهانشمول را دنبال می کرد اما هرگز آینده ای از پیش تعیین شده نداشت.

● اصل نایقینی

اصل نایقینی را معمولاً با سناریوی گربه ی شرودینگر بیان می کنند که در آن گربه ای همراه با مخزن گاز سمی [و ماده ای رادیواکتیو] در جعبه ای قرار گرفته است؛ با واپاشی هر اتم رادیواکتیو مخزن گاز باز می شود. تا زمان باز شدن جعبه نمی توان حالت اتم رادیواکتیو را مشاهده کرد؛ بر اساس یکی از تفسیرهای مختلف در آن زمان گربه هم مرده است و هم زنده.

اصل نایقینی اصلی ریاضی است که از تعریف کوانتوم مکانیکی (quantum mechanical) عملگرهای گشتاور و وضعیت (یعنی عدم جابجاپذیری میان آن ها) حاصل می شود و رفتار عالم را در مقیاس های اتمی و زیراتمی تبیین می کند.

اصل نایقینی در پاسخ به این پرسش مطرح شد: اگر الکترون موج است، موقعیت الکترون حول هسته چگونه اندازه گیری می شود؟ هنگامی که مکانیک کوانتومی توسعه یافت، آن را رابطه ای میان توصیفات کلاسیکی و کوانتومی سیستم با استفاده از مکانیک موجی می دانستند.

در مارس ۱۹۲۶ ورنر هایزنبرگ که در انستیتوی نیلز بوهر کار می کرد اصل نایقینی را صورت بندی کرد و به این ترتیب آن چه را که به نام تفسیر کپنهاگی مکانیک کوانتومی شناخته شد، بنیان گذاشت. هایزنبرگ مقالات پل (Paul Dirac) دیراک و جردن (Jordan) را مطالعه می کرد. هایزنبرگ مسئله ای را در اندازه گیری متغیرهای بنیادی در معادلات کشف کرد. تحلیل او نشان داد که اگر کسی تلاش کند هم زمان وضعیت و گشتاور ذره ای را اندازه گیری کند همیشه نایقینی ها یا عدم دقت هایی وجود دارد. هایزنبرگ نتیجه گرفت که این نایقینی ها یا عدم دقت ها در اندازه گیری از جانب آزمایشگر نیست، بلکه خصلتی بنیادی دارد و ذاتیِ ویژگی های ریاضی عملگرها در مکانیک کوانتومی است که از تعریف این عملگرها ناشی می شود.

اغلب منتقدانی که به سرنوشت و تعین معتقد بودند و ویژگی های رایج نظریه های بوهر هایزنبرگ را یک تهدید تلقی می کردند اغلب از عبارت تفسیر کپنهاگی مکانیک کوانتومی به جای و به مثابه ی مترادفی برای اصل نایقینی هایزنبرگ استفاده می کردند. در درون تفسیر کپنهاگی مکانیک کوانتومی که به طور وسیع اما نه عموماً پذیرفته شده (یعنی اینشتاین یا فیزیکدانان دیگری مانند آلفرد لانده (Alfred Lande) آن را نپذیرفتند)، اصل نایقینی را به معنای آن می گیرند که در سطحی بنیادی، جهان فیزیکی نه به شکلی تعین گرایانه بلکه به صورت مجموعه ای از احتمالات وجود دارد؛ یا مثلاً الگوی توزیع احتمال را که به وسیله ی میلیون ها فوتون ایجاد می شود که از میان شکاف پراش (Diffraction slit) می گذرند می توان با استفاده از مکانیک کوانتومی محاسبه کرد، اما مسیر دقیق هر فوتون را با هیچ روش شناخته شده ای نمی توان پیش بینی کرد. تفسیر کپنهاگی بر آن است که چنین مسیری را با هیچ روشی، حتی با اندازه گیری هایی که از لحاظ نظری بی نهایت دقیق هستند، نمی توان پیش بینی کرد.

اگر کسی بیشتر به سوی تفسیر مستقیم برود که بر اساس آن فیزیک کلاسیکی و زبان عادی فقط تقریب هایی به واقعیت کاملاً کوانتومی هستند، آن گاه به این تقریب ها احتمال هایی نسبت داده می شود و دیگر بنیادی نیستند. معادلات مکانیک کوانتومی، خود، حالت کوانتومی هر سیستم منزوی را به طور یگانه مشخص می سازند.

● مکملیت

اندیشه ی مکملیت (complementarity) در مکانیک کوانتومی از اهمیت اساسی برخوردار است. مکملیت حاکی از آن است که نور می تواند هم ذره ای و هم موجی باشد. هنگامی که آزمایش دو شکاف انجام شد، نور در مواردی به مثابه ی موج و در برخی موارد مثل ذره عمل می کرد. فیزیکدانان نظریه ی قانع کننده ای برای توضیح این امر نداشتند تا نیلز بوهر و مکملیت از راه رسیدند. مکانیک کوانتومی اجازه می دهد تا چیزهایی که از نظر شهودی کاملاً متضاد یکدیگر هستند بدون مشکل [با هم] وجود داشته باشند.

● نظر اینشتاین درباره ی اهمیت فلسفه ی فیزیک

اینشتاین به نتایج فلسفی کار خود بسیار علاقمند بود؛ دو نقل قول زیر برخی از دلایل این احساس وی را روشن می سازند.

«من درباره ی اهمیت و ارزش آموزشی روش شناسی و تاریخ و فلسفه ی علم کاملاً موافقم. امروزه افراد زیادی و حتی بسیاری از دانشمندان متخصص به نظر من مانند کسانی هستند که هزاران درخت را دیده اند اما هرگز جنگل را ندیده اند. آگاهی از زمینه ی تاریخی و فلسفی، به دانشمند آن نوع استقلال از پیشداوری های نسلی را می دهد که اغلب دانشمندان به آن دچارند. این استقلال رأی که با بصیرت فلسفی ایجاد می شود از نظر من نشانه ی تمایز میان صنعتگر یا متخصص صرف و جوینده ی راستین حقیقت است» نامه ی اینشتاین به رابرت ا. تورنتون Robert A. Thornton)، ۷ دسامبر ۱۹۴۴؛ EA ۶۱ ۵۷۴).

«چگونه می شود که دانشمند مستعد علوم طبیعی خود را به معرفت شناسی مشغول می سازد؟ ایا کار ارزشمند دیگری در حوزه ی تخصص او وجود ندارد؟ من از بسیاری از همکاران خود می شنوم که می گویند چنین احساسی دارند و من این امر را در بسیاری دیگر احساس می کنم. من نمی توانم در چنین حسی سهیم باشم … مفاهیمی که مفید بودن شان در مسائل عادی اثبات شده است چنان اقتداری بر ما پیدا می کنند که ما مبادی زمینی آن ها را فراموش می کنیم و آن ها را به مثابه ی مفروضاتی تغییرناپذیر می پذیریم. به این ترتیب، آن ها را «ضرورت های تفکر»، «مفروضات پیشینی» و مانند آن ها می نامند.

چنین خطاهایی اغلب به مدتی طولانی مسیر پیشرفت علمی را مسدود کرده اند. به همین دلیل، اگر در تحلیل مفاهیمی که مدت ها معمول بوده اند و نمایش آن شرایطی که وجاهت و فایده مندی آن ها به آن شرایط بستگی دارد و این که هر یک از آن ها چگونه از مفروضات تجربی سر می زنند، تجربه پیدا کنیم این تلاش به هیچ روی کاری بیهوده نخواهد بود. با این کار، اقتدار بسیار جدی آن ها از میان خواهد رفت» (اینشتاین، ۱۹۱۶، «اعلامیه ی یادبود ارنست ماخ»، Physikalische Zeitschrift ۱۷: ۱۰۱ ۰۲).

انجراف فضا از دیدگاه هاوکینگز

متن زیر ترجمه مقاله‌ای است از پروفسور هاوکینگ :
پس از سال 1985 کم کم مشخص شد که تئورى تار (ریسمان) تصویر کاملى نیست. اول آن که مشخص شد که تارها فقط یک عضو از دسته وسیعى از موضوعاتى هستند که مى‌توان آنها را به بیش از یک بعد گسترش داد. پال تونسند که همانند من یکى از اعضاى بخش ریاضى کاربردى و فیزیک نظرى در کمبریج است و بسیارى از پژوهش‌هاى بنیادى این حوزه را انجام داده است، نام پ-برین را براى آنها برگزیده است. هر پ-برین در جهت داراى طول است. بنابراین یک برین با تار است و برین با یک سطح یا غشا و به همین ترتیب تا آخر. به نظر مى‌رسد که هیچ دلیلى وجود ندارد که تارهاى با را بر سایر مقدارهاى ممکن ترجیح دهیم. در عوض باید اصل موکراسى را بپذیریم: تمام تارها به طور برابر ایجاد شده‌اند.
تمام تارها را مى‌توان به عنوان راه حل‌هایى براى معادلات نظریه‌هاى ابرگرانش در 10 یا 11 بعد در نظر گرفت. هر چند که ابعاد 10 گانه یا 11 گانه با فضا زمانى که درک مى‌کنیم، چندان شباهتى ندارد؛ اما در توجیه این نکته گفته مى‌شود که 6 یا 7 بعد دیگر چنان پیچ خورده و کوچک شده‌اند که متوجه وجود آنها نمى‌شویم و فقط 3 بعد باقیمانده را که بزرگ و تقریباً مسطح هستند، درک مى‌کنیم.
لازم است یادآور شوم که شخصاً از پذیرفتن ابعاد بالاتر چندان خرسند نبوده‌ام. اما از آنجا که اثبات‌گرا هستم، پرسش «آیا ابعاد بالاتر واقعاً وجود دارند؟» بى‌معنى است. فقط مى‌توان پرسید آیا مدل‌هاى ریاضیاتى با ابعاد بالاتر توصیف مناسبى از جهان ارائه مى‌دهد یا خیر. ما تاکنون مشاهداتى نداشتیم که براى تفسیر آنها به وجود ابعاد بالاتر نیازى باشد. با این همه این احتمال وجود دارد که این ابعاد را در برخورد دهنده بزرگ هادرون که در ژنو قرار دارد، مشاهده کنیم. اما آنچه که بسیارى از افراد و از جمله مرا متقاعد ساخته است که مدل‌هاى با ابعاد بالاتر را جدى تلقى کنند، آن است که شبکه‌اى از ارتباط‌هاى غیرمنتظره که دوگانگى نامیده مى‌شود، در این مدل‌ها وجود دارد. این دوگانگى‌ها نشان مى‌دهد که مدل‌ها اصولاً معادل یکدیگرند، به عبارت دیگر این مدل‌ها جنبه‌هاى مختلف یک نظریه بنیادى هستند، که نظریه ام-تئوری نام گرفته است.
اگر وجود این شبکه از دو گانگى‌ها را نشانه‌اى از حرکت در مسیر صحیح ندانیم، تقریباً مثل آن است که فکر کنیم خداوند فسیل ها را در صخره‌ها قرار داده است تا داروین در مورد تکامل حیات گمراه شود. این دوگانگى‌ها نشان مى‌دهد که 5 نظریه ابرتار مبانى فیزیکى یکسانى را بیان مى‌کند و از لحاظ فیزیکى معادل ابرگرانش است. نمى‌توان گفت که ابر تارها بنیادى‌تر از گرانش است یا برعکس، ابر گرانش بنیادى‌تر از ابرتار. بلکه این نظریه‌ها بیان‌هاى متفاوتى از یک نظریه بنیادى است که هرکدام از آنها براى محاسبه در موقعیت‌هاى مختلف مفید واقع مى‌شوند. نظریه‌هاى تار براى محاسبه حوادثى که هنگام برخورد چند ذره با انرژى بالا و تفرق آنها روى مى‌دهد، مناسب است زیرا فاقد بى‌نهایت‌ها است. با این همه این نظریه براى توصیف چگونگى تابدار شدن جهان به وسیله انرژى تعداد زیادى ذره یا تشکیل حالت محدود مثل سیاهچاله فایده چندانى ندارد. براى چنین وضعیت‌هایى به ابر گرانش نیاز است که اصولاً از نظریه فضا زمان خمیده اینشتین همراه با بعضى موضوع‌هاى دیگر تشکیل شده است. این تصویرى از عمده مطالبى است که پس از این در مورد آنها صحبت خواهم کرد.
مناسب است براى تشریح اینکه چگونه تئورى کوآنتوم به زمان و فضا شکل مى‌دهد، ایده زمان موهومى را بیان کنیم. شاید به نظر برسد زمان موهومى برگرفته از داستان‌هاى علمى تخیلى باشد، اما زمان موهومى در ریاضیات مفهومى کاملاً تعریف شده است: زمان موهومى زمانى است که با اعداد موهومى سنجش مى‌شود. مى‌توان اعداد حقیقى معمولى همانند 1، 2، 5/3- و غیره را به صورت مکانشان روى خطى که از چپ به راست امتداد دارد در نظر گرفت: صفر در وسط خط، اعداد حقیقى مثبت در سمت راست و اعداد منفى حقیقى در سمت چپ قرار دارند.
اعداد موهومى را مى‌توان به صورت مکانشان روى خط عمود در نظر گرفت: صفر باز هم در وسط خط قرار دارد، اعداد موهومى مثبت رو به بالا و اعداد موهومى منفى رو به پایین ترسیم مى‌شود. بنابراین اعداد موهومى را مى‌توان به صورت نوع جدیدى از اعداد، عمود بر اعداد حقیقى معمولى در نظر گرفت. از آنجایى که این اعداد ساختارى ریاضیاتى هستند لازم نیست که به طور فیزیکى تحقق یابند، هیچکس نمى‌تواند به تعداد عدد موهومى پرتقال داشته باشد یا صاحب یک کارت اعتبارى با صورت حساب اعداد موهومى باشد.
ممکن است کسى فکر کند که این گفته‌ها به این معنى است که اعداد موهومى فقط یک بازى ریاضى است که با دنیاى واقعى کارى ندارد. با این همه از دیدگاه فلسفه اثبات‌گرا نمى‌توان تعیین کرد که چه چیزى واقعى است. تنها کارى که مى‌توانیم انجام دهیم این است که دریابیم کدام مدل‌هاى ریاضى جهانى را که در آن زندگى مى‌کنیم، توصیف مى‌کند. معلوم مى‌شود که مدل ریاضیاتى شامل زمان موهومى نه تنها آثارى را که پیش از این مشاهده کردیم، پیش گویى مى‌کند، بلکه آثارى را پیش گویى مى‌کند که تاکنون نتوانسته‌ایم اندازه گیرى کنیم، ولى به دلایل دیگر، آنها را باور داشتیم. پس چه چیز واقعى و چه چیز موهومى است؟ آیا این دو فقط در ذهن ما متمایز از یکدیگرند؟
نظریه نسبیت عام کلاسیک (یعنى غیر کوآنتومى) اینشتین زمان واقعى را با سه بعد دیگر فضا ادغام مى کند تا فضا زمان چهار بعدى را به وجود آورد. اما جهت زمان واقعى با سه جهت دیگر زمان تفاوت داشت؛ خط جهانى یا تاریخ یک ناظر در زمان واقعى همیشه افزایش مى‌یابد (به عبارت دیگر زمان همیشه از گذشته به سوى آینده حرکت مى‌کند.) ولى سه بعد دیگر فضا هم مى‌توانند کاهش یابند و هم افزایش به عبارت دیگر مى‌توان در فضا تغییر جهت داد اما نمى‌توان در خلاف جهت زمان حرکت کرد.
از طرف دیگر، از آنجایى که زمان موهومى عمود بر زمان واقعى است، همانند جهت فضایى چهارم رفتار مى‌کند و بنابراین زمان موهومى مى‌تواند شامل احتمال‌هایى بیش از مسیر راه آهن زمان واقعى باشد که داراى آغاز و پایان است یا روى یک مسیر بسته حرکت مى‌کند. با توجه به این مفهوم موهومى است که مى‌گوییم زمان داراى شکل است.
×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
این هم یک متن یک خبر در این باره :
آیا زمین در یک چاله فضا-زمان واقع شده است؟
به زودی جواب را به دست خواهیم آورد: آزمایش فیزیکی مشترکی بین سازمان فضایی آمریکا(ناسا) و دانشگاه استنفورد ، به نام "گرانش کاو B" اخیرا به نخستین نتایج رسیده است. اکنون اولین سال جمع‌آوری اطلاعات این ماهواره در مدار زمین به پایان رسیده است. نتایج‌، که تجزیه و تحلیل آنها یک سال دیگر طول خواهد کشید، شکل انحنای فضا-زمان را در نزدیکی زمین مشخص خواهد کرد.
زمان و فضا –بر طبق نظریه نسبیت اینشتین –به یکدیگر بافته شده اند و ساختار تار و پودی چهاربعدی به نام فضا-زمان را به وجود آورده اند.جرم قابل توجه زمین ، این ساختار را به شکل یک گودی در می آورد.مانند شخص سنگینی که وسط یک تشک بادی نشسته باشد (هر چند که چنین خمیدگیهای فضا-زمان را اغلب در محیط اطراف اجرام بسیار پر جرم تر و فشرده تری مانند سیاهچاله ها، ستاره های نوترونی، و کوتوله های سفید سراغ داریم اما اگر با دقت کافی محیط اطراف اجرام بسیار کم جرم تری مانند زمین را نیز بررسی کنیم خمیدگی فضا-زمان ناشی از جرم زمین را می توانیم بیابیم).
بر طبق نظریه نسبیت عام اینشتین ، حرکت اجسام در ساختار تار و پودی فضا-زمان صورت می گیرد. یعنی جسم در حال حرکت تابع شکل فضا-زمانی است که در آن واقع شده است. بر اساس این نظریه، گرانش باعث تغییر شکل ساختار فضا-زمان می شود و در نتیجه حرکت جسم نیز بر اثر میدان گرانشی تغییر می کند. می توان گفت که به زبان اینشتین گرانش در اصل حرکت اجسام در مسیر خمیدگی ساختار فضا-زمان در اطراف جسم پرجرم است. یعنی وقتی زمین ر مداری به دور خورشید در گردش است از دید نسبیتی به دلیل انحنای فضا-زمان اطراف خورشید در این مسیر هدایت می شود.
اگر زمین ثابت بود، ضرورتی برای انجام این کاوش نبود، ولی از آنجا که زمین به دور خود حرکت دورانی دارد ، این خمیدگی نیز باید همراه با زمین بچرخد.زمین با پیچ و تاب دادن ساختار فضا-زمان به دور خود به آرامی آن را به صورت یک ساختار چرخشی 4 بعدی در می آورد.این همان چیزی است که ماهواره گرانش کاو یا GP-B برای آزمایش آن به فضا فرستاده شده است.
این آزمایش براساس فکر بسیار ساده ای انجام می شود: یک ژیروسکوپ (گردش نما) در حال چرخش در مداری در نزدیکی زمین قرار می دهند ، در حالی که محور چرخش آن به سمت یک ستاره بسیار دور -در نقش یک مرجع ثابت و بدون حرکت- نشانه رفته است. بدون وجود نیروهای خارجی، محور ژیروسکوپ باید تا ابد به سمت همان ستاره ثابت بماند.ولی چون فضا-زمان در نزدیکی زمین خمیده است، جهت محور ژیروسکوپ به مرور زمان تغییر می کند.با اندازه گیری بسیار دقیق تغییرات جهت محور ژیروسکوپ نسبت به ستاره، می توان میزان خمیدگی فضا-زمان را در نزدیکی زمین اندازه گرفت.
اما در عمل این آزمایش بسیار دشوار است:
4 ژیروسکوپی که در GP-B کار گذاشته شده اند، کامل ترین کره هایی هستند که تا به حال به دست بشر ساخته شده اند.این کره ها که هر کدام به اندازه یک توپ پینگ پونگ اند (به قطر حدود 4 سانتی متر)، از جنس سیلیکون و کوارتز هستند. هیچ گاه اختلاف آنها با یک کره کامل بیش از 40 لایه اتمی نیست. اگر ژیروسکوپ ها کاملا کروی نبودند، محور چرخش آنها حتی بدون اثرات نسبیتی ‌، حرکت می کرد.
بر طبق محاسبات فضا-زمان انحنا پیدا کرده در نزدیکی زمین باعث می شود تا محور ژیروسکوپ در طول یک سال به اندازه ی 041/0 ثانیه قوس جابه جا شود. یک ثانیه قوس 3600/1 یک درجه است. برای اندازه گیری دقیق این زاویه، GP-B به دقت سنجش فوق العاده 0005/0 ثانیه قوس نیاز دارد.این عمل مانند آن است که بخواهیم قطر یک ورق کاغذ را از فاصله‌ی 150 کیلومتری اندازه بگیریم.
محققان GP-B فناوری های کاملا جدیدی را برای این اندازه گیری اختراع کرده اند. آنان ماهواره گرانش کاو را کاملا “بدون لرزش” ساخته اند تا در هنگام حرکت ماهواره در لایه های بالایی جو به ژیروسکوپ ها لرزشی وارد نشود. آنها دریافتند که چگونه از نفوذ میدان مغناطیسی زمین به داخل فضاپیما جلوگیری کنند و همچنین دستگاهی را برای اندازه گیری چرخش ژیروسکوپ ، بدون تماس با آن، اختراع کردند.
فرانسیس اوریت ، استاد فیزیک دانشگاه استنفورد و محقق اصلی پروژه GP-B می گوید: “در جریان انجام آزمایش هیچ حادثه غافلگیر کننده ای اتفاق نیفتاده است.” اکنون که مرحله جمع آوری اطلاعات پایان یافته است ، او می گوید : “دانشمندان GP-B با اشتیاق و علاقه بیشتری به کار خود ادامه می دهند و کار سخت پیش روی خود را نادیده نمی گیرند.”
در مرحله بعدی آنها باید اطلاعات گرفته شده را به طور دقیق و کامل بررسی کنند.اوریت توضیح می دهد که دانشمندان GP-B این کار را در سه مرحله انجام می دهند: در مرحله اول آنان اطلاعات را به صورت روز به روز بررسی می کنند تا بی نظمی های موجود در آنها را بیابند. سپس اطلاعات را به صورت ماه به ماه در می آورند و در نهایت آنها را به صورت یک مجموعه کامل به دست آمده در طول یک سال، تحلیل می کنند. بدین ترتیب دانشمندان ایرادات موجود در اطلاعات را ، که از طریق یک روش تجزیه و تحلیل ساده نمی توان پیدا کرد، می یابند.
نهایتا دانشمندان از سراسر دنیا نتایج را به دقت بررسی می کنند.اوریت می گوید: “بدین طریق به سخت ترین منتقدان، اجازه شرکت در این پروژه داده می شود.” اگر GP-B بتواند به طور دقیق چاله فضا-زمانی را که انتظار می رود مشخص کند، بدین معنی است که بر اساس باور عمومی فیزیکدانان نظریه اینشتین حقیقت داشته است ولی اگر این گونه نشود، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ شاید ایرادی در نظریه نسبیت عام اینشتین یافته شود. اختلاف کوچکی که ظهور انقلابی بزرگ را در فیزیک عصر جدید اعلام خواهد کرد. برگرفته از سایت

منبع: سایت فیزیک هوپا

سفر در زمان ( نظریات موجود)

سفر در زمان چطور انجام میشود؟ یکی از جالبترین افکار بشر، ایده جابجایی در بعد زمان است. البته اگر از یکhttp://images.persianblog.ir/2373_dXe4SUbw.jpg بعد دیگر به قضیه نگاه کنیم همه ما مسافر زمان هستیم. همین الان که شما این را میخوانید، زمان در حول و حوش و به پیش میرود و آینده به حال و حال به گذشته تبدیل میشود. نشانه اش هم رشد موجودات است. ما بزرگ میشویم و میمیریم. پس زمان در جریان است. آلبرت اینشتین با ارائه نظریه نسبیت خاص نشان داد که این کار از نظر تئوری شدنی است. بر طبق این نظریه اگه شیئی به سرعت نور نزدیک شود گذشت زمان برایش آهسته تر صورت میگیرد. بنابراین اگر بشود با سرعت بیش از سرعت نور حرکت کرد، زمان به عقب برگردد. مانع اصلی این است که اگر جسمی به سرعت نور نزدیک بشود جرم نسبی ان به بینهایت میل میکند لذا نمیشود شتابی بیش از سرعت نور پیدا کرد. اما شاید یه روز این مشکل هم حل شود. بر خلاف نویسنده ها و خیالپردازها که فکر میکنند سفر در زمان باید با یک ماشین انجام شور، دانشمندان بر این عقیده هستند که اینکار به کمک یک پدیده طبیعی صورت میگیرد. در این خصوص سه پدیده مد نظر است: سیاهچاله های دوار، کرم چاله ها و ریسمانهای کیهانی.

سیاهچاله ها: اگر یه ستاره چند برابر خورشید باشد و همه سوختش را بسوزاند، از انجا که یک نیروی جاذبه قوی دارد لذا جرم خودش در خودش فشرده میشود و یک حفره سیاه رنگ مثل یه قیف درست میکند که نیروی جاذبه فوق العاده زیادی دارد طوری که حتی نور هم نمیتواند از ان فرار کند. اما این حفره ها بر دو نوع هستد. یه نوعشان نمی چرخند لذا انتهای قیف یک نقطه است. در انجا هر جسمی که به حفره مکش شده باشه نابود میشود. اما یه نوع دیگر سیاهچاله نوعی است که در حال دوران است و برا همین ته قیف یه قاعده داره که به شکل حلقه اس. مثل یک قیف واقعی است که تهش باز است. همین نوع سیاهچاله است که میتواند سکوی پرتاب به آینده یا گذشته باشد. انتهای قیف به یک قیف دیگر به اسم سفیدچاله میرسد که درست عکس ان عمل میکند. یعنی هر جسمی را به شدت به بیرون پرتاب میکند. از همین جاست که میتوانیم پا به زمانها و جهان های دیگر بگذاریم.

 کرم چاله : یک سکوی دیگر گذر از زمان است که میتواند در عرض چند ساعت ما را چندین سال نوری جابجا کند. فرض کنید دو نفر دو طرف یک ملافه رو گرفته اند و میکشند. اگر یک توپ تنیس بر روی ملافه قرار دهیم یک انحنا در سطح ملافه به سمت توپ ایجاد میشود. اگر یک تیله به روی این ملافه قرار دهیم به سمت چاله ای که ان توپ ایجاد کرده است میرود. این نظر اینشتین است که کرات آسمانی در فضا و زمان انحنا ایجاد میکنند؛ درست مثل همان توپ روی ملافه. حالا اگه فرض کنیم فضا به صورت یک لایه دوبعدی روی یه محور تا شده باشد و بین نیمه بالا و پایین ان خالی باشد و دو جرم هم اندازه در قسمت بالا و پایین مقابل هم قرار گیرد، آن وقت حفره ای که هر دو ایجاد میکنند میتواند به همدیگر رسیده و ایجاد یک تونل کند. مثل این که یک میانبر در زمان و مکان ایجاد شده باشد. به این تونل میگویند کرم چاله. این امید است که یک کهکشانی که ظاهرا میلیونها سال نوری دور از ماست، از راه یک همچین تونلی بیش از چند هزار کیلومتر دور از ما نباشئ. در اصل میشود گفت کرم چاله تونل ارتباطی بین یک سیاهچاله و یه سفیدچاله است و میتواند بین جهان های موازی ارتباط برقرار کند و در نتیجه به همان ترتیب میتواند ما را در زمان جابجا کند. آخرین راه سفر در زمان ریسمانهای کیهانی است. طبق این نظریه یک سری رشته هایی به ضخامت یه اتم در فضا وجود دارند که کل جهان را پوشش میدهند و تحت فشار خیلی زیادی هستند. اینها هم یه نیروی جاذبه خیلی قوی دارند که هر جسمی را سرعت میدهند و چون مرزهای فضا زمان را مغشوش میکند لذا میشود از انها برای گذر از زمان استفاده کرد.

انفجار بزرگ ( بیگ بنگ)

  http://www.hupaa.com/Data/Pic/P00349.jpg

پیدایش کائنات براى انسان یک نادانسته بود و بشر مى خواست بداند که این پیدایش از کجا شروع شد.آیا به صورت یکنواخت بوده و همین گونه نیز ادامه دارد یا نه؟ چنان که برخى اعتقاد داشته اند که کائنات همین ساختار را داشته و بدون تغییر باقى مى ماند. خب نتیجه اینکه نظریه هاى مختلفى در این رابطه وجود داشت و نظریه پردازیهاى زیادى مى شد. یکى از این نظریه ها که حدود سى و هفت یا سى و هشت سال قبل ارائه شد بیگ بنگ یاهمان انفجار بزرگ نام داشت که توانست به خیلى از ابهامات پاسخ بدهد. این نظریه، آغاز کائنات را از یک هسته اتم در فضا و زمان صفر مى داند زیرا آن هنگام هنوز فضا وزمان آغاز نشده بود. تصور بکنید که تمام کائنات در یک هسته اتم یاحتى کوچکتر از آن جاى داشت و در یک لحظه این فضا و زمان آغاز مى شود یعنى اینکه یک انفجار بزرگ که حاصل گرانش شدید ناشى از فشردگى بوده، شروع شد.


این واقعه بین سیزده تا پانزده میلیارد سال پیش رخ داده است، درحقیقت این حادثه از آن نقطه صفر شروع مى شود. قابل ذکر است که باوجودچنین فشردگى اى طبیعتاً دماى بسیار زیادى در لحظه کمى قبل از انفجار بزرگ حاکم بوده است. هنگامى که فضا وزمان شروع به بزرگ و باز شدن کرد، دما مدام رو به کاهش بوده به طورى که تخمین زده مى شود وقتى فقط یک ثانیه ازتشکیل کائنات مى گذشته است ده میلیارد کلوین نزول دما داشته ایم.

انبساط جهان به قدرى شدید رخ داده است که از اندازه کوچکتر از یک هسته اتم در یک لحظه به اندازه کره زمین بزرگ مى شده، یعنى انبساط و تورم بعد از بیگ بنگ شروع شده بود اما هنوز کهکشانها به وجودنیامده بودند. نور آغاز کائنات بود سپس بعداز نور، ماده ایجاد شد و شاید بعد از دو میلیارد سال از انفجار بزرگ کهکشانها شکل گرفتند و خورشید ما یکى از ذرات کوچک آنهاست.

کهکشانها چگونه و چه زمانى شکل گرفتند؟

کهکشانى که ما در آن هستیم (کهکشان راه شیرى) حدود ده میلیارد سال پیش به وجود آمده است البته اگر قبول کنیم که بیک بنگ سیزده میلیاردسال پیش رخ داده است.

اما کهکشانها انواع مختلفى دارند که عبارت است از: نامنظم، بیضوى و مارپیچى. ازمواد اطراف کهکشانها که باقى مانده بودند بازوهاى کهکشانى شکل گرفتند اما چون فشردگى مواد را در آن قسمت فضا داشتیم ونیز کهکشانهاى شکل گرفته بسیار نزدیک به هم بودند طبیعتاً برخوردها هم زیاد بوده است یعنى دوکهکشان با هم ادغام شده و یک کهکشان بزرگتر تشکیل مى دادند یا سبب ساز بازوهاى کهکشانى بزرگتر مى شدند. این اثرات در بحث انتقال به سمت قرمز یا رد شیفت مى گنجند.

این انفجار چقدر طول کشید؟

براى لحظه انفجار بزرگ عدد ده به توان منفى چهل و سه را در نظر مى گیرند و بعد از آن لحظه، حادثه شروع مى شود که حتى هنوز به هزارم ثانیه نرسیده، تغییرات در حال رخ دادن بوده است.

عالم در ابتدا چگونه به نظر می آمد؟

آشکار است برای آگاهی از چگونگی اولین ثانیه ها و یا بهتر بگوییم اولین اجزای ثانیه های پس از انفجار اولیه نباید از ستاره شناسان پرسید بلکه در این مورد باید به فیزیکدان های متخصص در امر فیزیک ذره ای مراجعه کرد که در مورد تشعشعات و ماده در شرایط کاملا سخت و غیر عادی تحقیق می کنند و تجربه می کنند. تاریخ کیهان معمولا به 8 مقطع کاملا متفاوت و غیر مساوی تقسیم می شود :

مرحله اول - صفر تا 43- 10 ثانیه


این مساله هنوز برایمان کاملا روشن نیست که در این اولین اجزای ثانیه ها چه چیزی تبدیل به گلوله آتشینی شد که کیهان باید بعدا از آن ایجاد گردد . هیچ معادله و یا فرمول های اندازه گیری برای درجه حرارت بسیار بالا و غیر قابل تصوری که در این زمان حاکم بود در دست نمی باشد.

مرحله دوم- 43- 10 تا 32- 10 ثانیه

اولین سنگ بناهای ماده مثلا کوارک ها و الکترون ها و پاد ذره های آنها از برخورد پرتوها با یکدیگر به وجود می آیند. قسمتی از این سنگ بناها دوباره با یکدیگر برخورد می کنند و به صورت تشعشع فرو می پاشند. در لحظه های بسیار بسیار اولیه ذرات فوق سنگین - نیز می توانسته اند به وجود آمده باشند. این ذرات دارای این ویژگی هستند که هنگام فروپاشی ماده بیشتری نسبت به ضد ماده و مثلا کوارک های بیشتری نسبت به آنتی کوارک ها ایجاد می کنند. ذرات که فقط در همان اولین اجزای بسیار کوچک ثانیه ها وجود داشتند برای ما میراث مهمی به جا گذاردند که عبارت بود از : افزونی ماده در برابر ضد ماده

مرحله سوم- از 32- 10 ثانیه تا 6- 10 ثانیه

کیهان از مخلوطی از کوارک ها - لپتون ها - فوتون ها و سایر ذرات دیگر تشکیل شده که متقابلا به ایجاد و انهدام یکدیگر مشغول بوده و ضمنا خیلی سریع در حال از دست دادن حرارت هستند

مرحله چهارم- از 6- 10 ثانیه تا 3- 10ثانیه

تقریبا تمام کوارک ها و ضد کوارک ها به صورت پرتو ذره ها به انرژی تبدیل می شوند. کوارک های جدید دیگر نمی توانند در درجه حرارت های رو به کاهش به وجود آیند ولی از آن جایی که کوارک های بیشتری نسبت به ضد کوارک ها وجود دارند برخی از کوارک ها برای خود جفتی پیدا نکرده و به صورت اضافه باقی می مانند. هر 3 کوارک با یکدیگر یک پروتون با یک نوترون می سازند. سنگ بناهای هسته اتم های آینده اکنون ایجاد شده اند.

مرحله پنجم - از 3- 10 ثانیه تا 100 ثانیه

الکترون ها و ضد الکترون ها در برخورد با یکدیگر به اشعه تبدیل می شوند. تعدادی الکترون باقی می ماند زیرا که ماده بیشتری نسبت به ضد ماده وجود دارد. این الکترون ها بعدا مدارهای اتمی را می سازند

مرحله ششم - از 100 ثانیه تا 30 دقیقه

در درجه حرارت هایی که امروزه می توان در مرکز ستارگان یافت اولین هسته های اتم های سبک و به ویژه هسته های بسیار پایدار هلیم در اثر همجوشی هسته ای ساخته می شوند. هسته اتم های سنگین از قبیل اتم آهن یا کربن در این مرحله هنوز ایجاد نمی شوند. در آغاز خلقت عملا فقط دو عنصر بنیادی که از همه سبکتر بودند وجود داشتند : هلیم و هیدروژن

مرحله هفتم - از 30 دقیقه تا 1 میلیون سال پس از خلقت

پس از گذشت حدود 300000 سال گوی آتشین آنقدر حرارت از دست داده که هسته اتم ها و الکترون ها می توانند در درجه حرارتی در حدود 3000 درجه سانتی گراد به یکدیگر بپیوندند و بدون اینکه دوباره فورا از هم بپاشند اتم ها را تشکیل دهند . در نتیجه آن مخلوط ذره ای که قبلا نامرئی بود اکنون قابل دیدن می شود.

مرحله هشتم - از یک میلیون سال پس از خلقت تا امروز

از ابرهای هیدروژنی دستگاههای راه شیری ستارگان و سیارات به وجود می ایند. در داخل ستارگان هسته اتم های سنگین از قبیل اکسیژن و آهن تولید می شوند. که بعد ها در انفجارات ستاره ای آزاد می گردند و برای ساخت ستارگان و سیارات و حیات جدید به کار می ایند.

عناصر اصلی حیات زمینی چه زمانی پدیدار شد؟

برای زمین با توجه به گوناگونی حیات که در آن وجود دارد 3 چیز از اهمیت خاصی برخوردار بوده است:

از همان ابتدای خلقت همیشه ماده بیشتری نسبت به ضد ماده وجود داشته و بنابراین همواره ماده برای ما باقی می ماند.

در مرحله ششم هیدروژن به وجود آمد این ماده که سبک ترین عنصر شیمیایی می باشد سنگ بنای اصلی کهکشانه ها و سیارات می باشد. هیدروژن همچنین سنگ بنای اصلی موجودات زنده ای است که بعدا روی زمین به وجود آمدند و احتمالا روی میلیاردها سیاره دیگر نیز وجود دارند. در مرکز ستارگان اولیه هسته اتم های سنگین از قبیل اکسیژن و یا کربن یعنی سنگ بناهای اصلی لازم و ضروری برای زندگی و حیات بوجود آمدند.

آیا عالم همواره در حال انبساط خواهد بود؟

جنبش انبساطی یا به عبارت دیگر از همدیگر دور شدن کهکشانه ها به هر حال رو به کند شدن است. زیرا جزایر جهانی متعدد در واقع به سمت یکدیگر جذب می شوند و در نتیجه حرکت انبساطی آن ها کند تر می شود. اکنون پرسش فقط این است که آیا زمانی تمام این حرکت ها متوقف خواهد گردید و این عالم در هم فرو خواهد پاشید؟ این مساله بستگی به تراکم ماده در جهان هستی دارد. هر چه این تراکم بیشتر باشد نیرو های جاذبه بین کهکشانه ها و سایر اجزای گیتی بیشتر بوده و به همان نسبت حرکت آن ها با شدت بیشتری متوقف خواهد شد. در حال حاضر چنین به نظر می رسد که تراکم جرم بسیار کمتر از آن است که زمانی عالم در حال انبساط را به توقف در آورد. به هر حال این امکان وجود دارد که هنوز جرم های بسیار بزرگ ناشناخته ای از قبیل ( سیاهچاله های اسرار آمیز) یا ( ابرهای گازی شکل تاریک) وجود داشته باشند و نوترینو ها که بدون جرم محسوب می شوند جرمی هرچند کوچک داشته باشند. اگر این طور باشد در این صورت حرکت کیهانی زمانی شاید 30 میلیارد سال دیگر متوقف خواهد شد. در آن زمان کهکشان ها با شتابی زیاد حرکت به سوی یکدیگر را اغاز خواهند کرد تا در نهایت به شکل یک گوی آتشین عظیم با یکدیگر متحد شوند. آن زمان شاید می باید روی یک انفجار اولیه جدید دیگر و تولد یک عالم جدید حساب کنیم. با توجه به سطح کنونی دانش بشر و میزان پژوهش های انجام شده باید اینطور فرض کرد که عالم تا ابدیت انبساط خواهد یافت.

با توجه به بزرگى وعظمت کائنات، پیدایش حیات غیرزمینى چقدر احتمال دارد؟ با یک حساب سرانگشتى متوجه مى شویم که باوجود این تعداد ستاره احتمال حیات بسیار زیاد است. حتى بعضى از ستاره ها داراى سیاره نیستند و یا این سیاره بسیار دور از ستاره یا بسیار نزدیک به آن هستند و برخى هم گازى مى باشند اگر تمام این موارد را از کل ستاره ها کم کنیم تقریباً بیست وپنج درصد آنها امکان وجود حیات را دارند.

آیا میدانستید …؟

- فقط حدود 4درصد عالم از ماده ، به شکلی که ما می شناسیم تشکیل شده است ، یعنی ماده معمولی که ما می شناسیم و در آزمایشگاه وجود دارد، فقط 4درصد کل عالم را می سازد. 23درصد عالم را ماده تاریک سرد تشکیل داده که دانشمندان اطلاعات خیلی کمی درباره اش دارند و 73درصد باقی مانده را انرژی تاریک عجیب تشکیل می دهد که تقریبا تنها چیزی که در موردش می دانیم ، این است که وجود دارد!

منبع: http://www.hupaa.com


انرژی تاریک شاید یک فریب باشد!

انرژی تاریک یکی از بزرگ ترین رازهای فیزیک مدرن است، اما شاید مطابق نظرات فیزیکدانان دانشگاه آکسفورد چیزی بیش از یک فریب نباشد.

مشکلی که پیش روی متخصصان فیزیک نجومی است این است که آن ها باید چرایی انبساط همیشگی جهان با سرعت فزاینده را شرح دهند.رایج ترین توضیح این است که نوعی نیرو وجود دارد که تسریع انبساط جهان را موجب می شود. این نیرو عموماً به انرژی تاریک مرموز نسبت داده شده.

اگرچه انرژی تاریک می تواند به چیزی تعبیه شود،نظریه پردازان آکسفورد حتی پیشنهاد عصبانی کننده تری را مطرح می کنند.آن ها خاطرنشان می کنند که ممکن است ما در مکان بسیار خاصی در جهان زندگی کنیم،ما در یک فضای خالی بزرگ که چگالی ماده در آن بسیار کم است هستیم.این نظریه در برابر اصل کوپرنیکی پروبال گرفت که یکی از مفید ترین و ماندگارترین نظریه ها در فیزیک است.

کوپرنیک از جمله نخستین دانشمندانی بود که درمورد این که ما در مکان خاصی در جهان نیستیم و این که هر نظریه ای که اظهار کند ما استثنایی هستیم غلط است به بحث نشست.این اصل مستقیماً ما را به سمت جایگزینی تصور کلی زمین-مرکز با مدل ظریف خورشید-مرکز سوق داد.

انرژی تاریک ممکن است همچون انبساطی به نظر آید،اما با اصل قابل احترام کوپرنیک سازگار است.از طرف دیگر این طرح که ما در مکان خاصی در جهان زندگی می کنیم ضربه زدن به خیلی از دانشمندان است.فیزیکدانان مستقل در آکسفورد مقاله شان را با خاطرنشان کردن این که آزمایشات آینده اصل کوپرنیک،باید به ما در یافتن ایراد این معما کمک کند به پایان رساندند.

                
   www.sciencedaily.com

http://irdanesh.persianblog.ir

تاب برداشتن فضا و زمان

در داستان های علمی تخیلی تاب خوردن فضا – زمان یک موضوع پیش پا افتاده است و از آن برای سفر سریع به کهکشان های دور استفاده می شود . اینکه سفر در زمان اغلب داستان های علمی تخیلی امروز واقعیت هستند و این بخت و اقبال فضا – زمان است .

 به عقیده من فضا می تواند خمیده شود یا اینکه تاب بردارد . برای بیش از دو هزار سال اصل های هندسه ی اقلیدسی بدیهی بودند . حتی امروزه شما می تواند قدرت آن را برای آموزش در مدارس مشاهده کنید . از نتایج مهم و اساسی این هندسه این است که مجموع زوایای داخلی مثلث را ١٨٠ درجه در نظر می گیرد . گرچه امروز مردم به این موضوع پی برده اند که قدم های دیگر نیز در علم هندسه  ممکن است .

 برای مثال در سطح زمین نزدیکترین چیز به یک خط صاف چیزی است که آن دایره بزرگ می خوانند . بین دو نقطه کوتاهترین مسیر وجود دارد . بنابراین این یک اصل است و آن جریان استفاده از خط است .

حال به مثلث سطح زین که ستوا را می سازد . خط صفر درجه در طول جغرافیایی در لندن و طول جغرافیایی در شرق که ٩٠ درجه است و از بنگلادش می گذرد . دو خط طول جغرافیایی در استوا در حالی که زاویه قائم است با هم مواجه می شوند . این دو طول جغرافیایی همچنین در قطب شمال با هم ملاقات دارند در حالی که زاویه ٩٠ درجه است . بنابراین مثلثی با سه زاویه قائم داریم که مجموع زوایای داخلی آن ٢٧٠ درجه است و در این حالت مجموع زوایای از ١٨٠ درجه بیشتر است . این مثلث که در هندسه اقلیدس وجود دارد در صفحه صاف صدق می کند .

یک خواسته برای مثلث ها وجود دارد که مجموع زوایای آن را کمتر از ١٨٠ درجه جلوه می دهد .

سطح زمین دارای دو بعد فضایی می باشد که شما می توانید در سطح زمین در دوبعد مذکور به صورت قائم به طرف یکدیگر حرکت کنید . شما حتی این امکان را دارید که در چهار جهت اصلی یعنی شمال ، جنوب ، شرق و غرب حرکت کنید البته بعد سومی هم در جهت قائم بر دو بعد وجود دارد که آن هم همان بالا و پائین است . یعنی در سطح زمین سه بعد فضایی وجود دارد . سومین بعد فضایی تخت است . یعنی از هندسه اقلیدسی تبعیت می کند  در مثلث آن مجموع زوایا ١٨٠درجه است . هرچند هر شخص می تواند حرکت در زمین دو بعدی را تصور کند . اما نمی تواند حرکت در سومین بعد فضایی را تجربه کند یعنی بعد بالا یا پائین . کسانی که هندسه اقلیدسی پایبند بودند تمایل نداشتند ، برای زندگی در سطح زمین از بعد سوم اطلاعی حاصل کنند . فضا نیز برای اینکه خمیده باشد تمایل دارد تا هندسه غیر اقلیدسی باشد . آنها تمایل داشتند زندگی دشوار باشد و در این صورت فضا باید دو بعدی می بود .

بنابراین سه بعد برای حد اقل زندگی مناسب بود . اما فقط افراد معدودی می توانستند فضای سطح زمین را برای زندگی دو بعدی در نظر بگیرند . برای افراد قابل تصور بود که در محیط زندگی شان سه بعد فضایی وجود دارند . اما در سطح کرات بعد دیگری نیز بود که قابل روئت نبود . اگر سطح کره بزرگ باشد فضای نزدیک آن تخت است و قوانین هندسه اقلیدسی در این شرایط بسیار خوب هستند ، البته در فاصله های کم . اما ما اخطار کرده ایم که هندسه اقلیدسی در مسافت های زیاد ناگهان از عرصه سقوط کرد . 

برای تصویر این موضوع یک تیم از نقاش ها را تصور کنید که رنگ هایی را به سطح یک توپ بزرگ اضافه می کنند و به  ضخامت لایه های رنگ افزوده می شود و مساحت سطح نیز تمایل دارد افزایش یابد و به سمت بالا رود ، اگر سطح توپ مسطح بود فضا سه بعدی می بود و هر کس می توانست در روی رنگهای نامحدود اضافه شده حرکت کند و توپ خواسته اش این بود که بزرگ و بزرگتر شود . هرچند اگر سه بعد فضا واقعی بودند در سطح دیگر کره ها بعدهای دیگری بود . همچنین حجم توپ تمایل داشت افزایش یابد اما متناهی باشد .  هچنین شخصی  که لایه های رنگ را افزوده ؛ و عاقبت توپ می خواهد نصف فضایش پر شود .

نقاش ها نیز تمایل دارند منطقه ای را جستجو کنند که کوچک باشد و هرگز کوچک نشود و در این حالت تقریبا" تمام فضای توپ به وسیله لایه های رنگ  اشغال شده است .  سپس آنها می دانند فضای زندگی شان خمیده است نه تخت .

این مثال برای کسانی است که نمی توانند اصل اول هندسه جهانی را استنباط کنند . در عوض هر کس باید اندازه ی محیطی را که در آن زندگی می کند به وسیله آزمایش های هندسی در می یابد . 

هرچند یک راه برای خمیدگی فضا را جرج فردریک ریمان آلمانی  در سال ١٨۵٤ شرح داد و هندسه را توضیح داد و باقیمانده از قسمتی از ریاضیات در ٦٠ سال بود . هندسه او به طور مطلق می توانست خمیدگی فضا را شرح دهد .  ولی به نظر می آمد که نتواند علت فیزیک فضا را در رابطه با خمیدگی آن توضیح دهد کاربرد کار او در سال ١٩١۵ توسط اینشتن مشخص شد زمانی که او تئوری نسبیت عام را مطرح ساخت .

نسبیت عام یک انقلاب فکری در فیزیک بود که راه تفکر در رابطه با جهان را به طور کلی متحول ساخت . این تئوری فقط در رابطه با خمیدگی فضا نیست و خمیدگی یا تاب زمان نیز نیز در آن دارای اهمیت ویژه ای است ؛ در سال ١٩٠۵ عقیده اینشتین این بود که فضا و زمان با هم بسطی دوستانه دارند و مکان رویداد را با چهار عدد می توان شرح داد .

سه عدد وضعیت رویداد را توضیح می دهد و در مقیاس های بزرگ مانند طول ها و عرض های جغرافیایی کیهانی و فاصله از مرکز کهکشان ها کاربرد دارند . چهارمین عدد زمان رویداد است ، بدینگونه می توانیم فکر کنیم که فضا و زمان با هم هستند  ،  همچنین  در  این  وضعیت  چهارمین  بعد آفریده می شود که آن را فضا – زمان می خوانند .  هر نقطه در فضا زمان است که دارای برچسبی شامل چهار عدد می باشد و این اعداد وضعیت زمین را در فضا – زمان مشخص می کنند .  به هم پیوستن فضا و زمان در فضا – زمان چیزی است که اگر بتوان یکی از آنها را رها کرد راهی منحصر به فرد است ؛ یعنی اگر راهی یکتا وجود داشت تا زمان و موقعیت یک چیز در رویداد مشخص شود . هرچند مقالات قابل توجه اینشتن در ادره ی ثبت اختراعات در سال ١٩٠۵ نشان داد که فضا – زمان در یک رویداد رخ می دهد منوط براینکه حرکت جسم چگونه باشد . فضا – زمان مشترک است و این دو جزو لایجتزی یکدیگرند .

بنابراین ما برای سفر در زمان به کشتی فضایی نیاز داریم که با سرعتی فراتر از سرعت نور مسافت ها را پیمایش کند . متأسفانه در همان مقالات اینشتین آمده است که برای شتاب دادن به کشتی فضایی نیاز به نیروی پیشرانه و شتاب دهنده ای داریم که بزرگ و بزرگتر شود تا شتابی نزدیک به سرعت نور بگیرد . در این زمان به مقدار انرژی زیادی و در واقع به انرژی بی نهایتی نیاز داریم تا از زمان گذر کنیم . در سال  ١٩٠۵که مقالات اینشتین منتشر شد به نظر می آمد که تئوری سفر در زمان پیش فرضی رد شده باشد . همچنین بیان شده بود سفر به ستاره های دیگر و دیگر کهکشان ها در قالب سفرهای فضایی تجارتی آرام و کسل کننده خواهند بود ؛ در کل در آن مقالات آمده بود که گذر از سرعت نور ناممکن است و با تجهیزات کنونی برای سفر به نزدیکترین ستاره هشت سال و به مرکز کهکشان هشتاد هزار سال وقت لازم است . اگر کشتی فضایی بتواند به سرعت نور نزدیک شود مردم می توانند طی سالهای معدودی به مرکز کهکشان ها بروند هرچند که باز هم بسیار زیاد است .

در مقالات اینشتین که در سال ١٩١۵ منتشر شد این موضوع شرح داده می شود که  فضا – زمان به وسیله ماده و انرژی  پیچ  و تاب داده  می شود و یا می پیچد. ما  واقعا" می توانیم این پیچ و تاب را مشاهده کنیم . محصول جرم خورشید این است  که نور و امواج رادیویی  هنگام  عبور از کنارش مسیرشان  کمی خمیده  می شود . علت این پدیدار شدن موقعیت ستاره یا چشمه های شبه اختری است که باعث تغییرمکان کم آن می شود .

زمانی که خورشید بین زمین و منبع رادیویی قرار می گیرد تغییر مکان بسیار کم است و در حدود یک هزارم درجه است ، در حکم حرکت یک اینچ در مسافت یک مایل . با وجود این اندازه مذکور می تواند به دقت اندازه گیری شود . این امر با پیشگویی  نسبیت  عام  تطابق  دارد  .  این  مدرکی  بر  پایه  آزمایش  است  که فضا – زمان خمیده می شود .

مقدار این خمیدگی در همسایگی ما بسیار کم است . زیرا میدان گرانشی خورشید کم دوام است . هرچند برای ما روشن است که این رویداد در تمام میدان های گرانشی قوی نیز رخ می دهد ، برای مثال در بیگ بنگ یا در سیاهچاله ها .

بنابراین فضا – زمان به درخواست داستان های علمی تخیلی می تواند به اندازه کافی خمیده باشد ؛ البته برای سفرهای ماورای فضایی به وسیله کرم چاله یا تونل فضا – زمانی .

در اولین نظر همه ی اینها قابل دسترس به نظر می رسد ، برای مثال در سال  ١٩٤٨ کرت گودُل در جستجو راه حل هایی برای معادلات میدانی نسبیت عام بود تا بتواند جهان را به گونه نمایش دهد که درکل ماده دوار است . درجهان او ممکن بود تا خارج شوی از سفینه فضایی و بازگردی قبل از اینکه عازم شوی .

گودُل در انجمن پیشرفته پرینستون بود جایی که اینشتین آخرین سال های عمر خود را در آن سپری کرد . او بیشتر به خاطر این موضوع معروف است که که ثابت کرد هر چیز درست را نمی توان ثابت کرد . حتی در چیز به ظاهر ساده ای مانند حساب . اما آیا واقعا" او چقدر نظر نسبیت عام را در رابطه با سفر به زمان دچار دگرگونی ساخت ؟ چیزی که اینشتین تمایل نداشت آن را ممکن بداند .

حال ما می دانیم که راه حل گودُل نتواست جهانی را که ما در آن زندگی می کنیم را نمایش دهد . زیرا آن توسعه یافته نبود . ولی مقدار زیاد و نسبتا" خوبی را برای کمیتی داشت که ما آن را ثابت کیهانی می خوانیم و به طور کلی باور دارد که روبه صفر است . هرچند به دیگر چیزها  ظاهر راهی معقول و خوب را برای سفر در زمان پیشنهاد و جستجو می کرد . مخصوصا" این موضوع جالب به نظر می رسد که جهان دارای ریسمانهای کیهانی باشد که سرعت حرکتشان به یکدیگر بسیار نزدیک است . هرچند سرعتشان اندکی از سرعت نور کم تر است . ریسمانهای کیهانی تئوری قابل توجهی در فیزیک هست که داستان های علمی تخیلی  آنها  را واقعی نمی دانند  تا بتوان  آنها را گرفت . چنانکه نامشان  اشاره می کنند که مانند ریسمان هستند که طول دارند ولی مقطع عرضی آن ها بسیار کوچک است و این اجسام بیشتر شبیه نوارهای اسفنجی هستند . آنها در زیر کشش و فشار زیادی هستند .   کششی همانند یک صد میلیارد میلیارد میلیارد تن .

ریسمانهای کیهانی ممکن است صدای محض و دوردست داستان های علمی تخیلی باشند . اما یک علت علمی خوب برای آن وجود دارد که می تواند فرمی از جهان اولیه باشد برای مدتی بعد از بیگ بنگ . چون آنها زیر کشش چنین بزرگ قرار دارند ممکن است هرکس از آنها انتظار داشته باشد که سرعت نور را بهبود بخشند جهان گودُل و حرکت سریع ریسمانهای کیهانی هر دو باهم اشتراک دارند . زیرا هردو اقدام به خمیده شدن فضا – زمان می کنند که در آنها سفر در گذشته برای همه ی اوقات ممکن است . امکان دارد خداوند خمیدگی جهان را آفریده باشد . اما ما دلیلی برای تفکر مانند او نداریم  . جهان برای مجاز شدن سفر در گذشته بعد از بیگ بنگ تا حدی اقدام به خمیده شدن کرد .

از زمانی که ما نتوانستیم راه آغاز شده جهان را تغییر دهیم ، سوال اینجا است که آیا سفر در زمان ممکن است  ؟  و متعاقبا"  سوال  این است که  آیا می توانیم  فضا – زمانی خمیده بسازیم تا هرکس بتواند به وسیله آن به گذشته قدم بگذارد ؟ به عقیده من این یک مبدأ مهم برای پژوهش است . اما هرکس برای خم کردن آن دقت ندارد . اگر هرکس امتیاز کاربردی یک پژوهش را برای سفر در زمان در دست داشته باشد بی شک آن را روانه میدان خواهد کرد . هر کس که تکنیک عمل را دارد این کار رامی کند ، کارهایی مانند حبس زمان و یا خمیدگی که رمزهایی برای سفر در زمان هستند . هرچند این مطلب تا حدی در رابطه با سفر در زمان است ، ولی باید نام نهادن  قابل احترام علمی را در رابطه با خمیدگی فضا – زمان دریافت کنیم .

اگر از نسبیت عام گذر کنیم می توانیم اجازه سفر در زمان را صادر کنیم ؛ آیا این اجازه در قالب جهان ما می گنجد و اگر نمی گنجد چرا نه ؟ این موضوع دقیقا" وابسته به سفر در زمان است که از موضعی از جهان به جای دیگر برویم . هم چنین من گفتم اینشتن این موضوع را بیان کرد نیروی پرتابه سفینه فضایی برای گذر از سرعت نور باید بی نهایت باشد . بنابراین تنها راه موجود برای سفر در جهان  و یا برای رفتن از  یک  سوی کهکشان  به سوی  دیگر آن خمیدگی  زیاد فضا – زمان است که یک تونل کوتاه یا کرمچاله را می آفریند . با این امکان می توانستیم از یک سوی کهکشان یه سوی دیگر آن وصل شویم و این عملی میان بر است که بروید و برگردید ، در صورتی که در این شرایط دوستانتان زنده باشند . چنین کرمچاله هایی به سختی به ذهن ما خطور می کنند ، همچنین هستی و مقدورات آینده .

اگر شما می توانستید از یک سوی کهکشان به سوی دیگر آن سفر کنید در یک یا دوهفته بازگشت شما مقدور بود تا اینکه به زمان قبل از عازم شدنتان برسید . شما حتی می توانستید در سفر برگشت خود در زمان به وسیله یک کرمچاله اداره کنید اگر پایان آن دو حرکتی نسبی نسیت به یکدیگر بود .

اگر چه برای آفریده شدن کرمچاله به ماده ای که فضا – زمان در راه مقابل خمیده می کند  نیاز است  مانند سطح  یک  زین  و این همان راه درست  برای  خمیدگی فضا – زمان و مجاز کردن سفر در زمان است .  اگر جهان آغازی نمی داشت این خمیدگی تصویب سفر در زمان بود و برای ساختن راههای مورد نیاز به ماده با جرم منفی و چگالی انرژی منفی نیاز است .

قوانین فیزیک کلاسیک می خواهند تا توانایی جهان در خمیده شدن ممنوع شود برای سفر زمان مجاز نشود . هر چند قوانین فیزیک کلاسیک قوانین فیزیک کوانتومی را بر هم می زنند . در حالی که صرفنظر از نسبیت عام این تئوری یعنی کوانتوم تصویر جدیدی از جهان را ایجاد کرده است . این تئوری را می توان آرام بخش دانست و اضافه برداشت را از روی یک یا دو محاسبه  را مجاز می کند . در صورتی که لبه ها موافقت کنند . در دیگر الفاظ تئوری کوانتوم در بعضی جاها منفی بودن چگالی انرژی را مجاز می کند مشروط براینکه در دیگر جاها مثبت باشد . علت اینکه تئوری کوانتوم اجازه می دهد چگالی انرژی منفی باشد وجود اصل عدم قطعیت است . این سخنان کمیت مسلم هست . و گفته هایش در قالب این مثال می گنجد ؛ ما نمی توانیم مقدار سرعت و و موقعیت یک ذره را با هم به طور خوب مشخص کنیم ، معمولا موقعیت آن تعیین می شود زیرا نسبت به سرعت آن از خطای کمتری برخوردار است و بالعکس . همچنین اصل عدم قطعیت در میدان هایی مانند میدان های الکترومغناطیسی و میدان های گرانشی به کاربسته می شود و درکل براین موضوع دلالت می کند که میدان ها به طور دقیق نمی توانند صفر باشند ، حتی در وقتی که ما فکر می کنیم فضا خالی است . به این دلیل نمی تواند صفر باشد که اگر به این گونه  باشد  مقدار هر دو کمیت یعنی مقدار سرعت و مقعیت آن به خوبی مشخص می شد و این با اصل عدم قطعیت مغایرت دارد و تخلفی در آن است . در عوض میدان بایستی مقدار حداقل و محققی از تغییرات را داشته باشد که اشخاص می توانند آن را تفسیر کنند و ما آن را نوسانات خلاء می خوانیم .

یک جفت ذره و ضد ذره ناگهان پدیدار می شوند و مجزا از هم به حرکت می پردازند و با هم بازمی گردند و یکدیگر را نابود می کنند . این جفت مذکور یعنی ذره و ضد ذره حقیقی اند . زیرا اندازه آنها را مستقیما" با آشکارساز نمی توان مشاهده کرد . هرچند اثر غیرمستقیم آنها قابل رؤیت است . یک راه برای این کار عملی است که آن را اثر کسمیر می خوانند . هر کس با دو تکه فلز نظیر هم می تواند این کار را بکند ، این دو ورقه ی فلز باید در فاصله نزدیک و مجزایی از هم باشند ؛ این ورق ها برای ذرات و ضد ذرات عملی همانند آینه دارند . این وسیله که ناحیه ای ازبین دو صفحه است مانند یک ذره شبیه به آلت پیپ است و فقط امواج نوری که فرکانس آنها تشدید شده را می پذیرد . همچنین نتیجه این است که مقدار کمی نوسان خلاء وجود دارد  و ذرات حقیقی در نوسانات خلاء و یا بیرون آن می تواند هر طول موجی داشته باشد . کاهش تعداد ذرات بین صفحات دستگاه که ضربه ای وارد نکرده اند فشار را کاهش داده ، در صورتی که فشار زیادی به صفحات اعمال نشده است . بدین سال نیروی نحیفی بین دو صفحه وجود دارد ، این نیرو با آزمایش اندازه گیری شده است . بنابراین واقعا" ذرات حقیقی وجود دارند و محصول و مفهومی واقعی هستند . چون که ذرات حقیقی و یا نوسانات خلاء که بین دو صفحه است دارای مقدار کمی چگالی انرژی هستند نسبت به داخل منطقه بیرونی . اما چگالی انرژی فضای خارجی دور از صفخات است و باید صفر باشد و یا به صورت دیگر فضا تمایل دارد خمیده باشد تا اینکه تقریبا" مسطح باشد . بنابراین چگالی انرژی بین دو صفحه باید منفی باشد .

و اصل اینکه فضا زمان خمیده می شود .و این تأییدی بر اثر کسمیر است که می توان آن را در جهت منفی خمیده کرد و این پیشرفتی در علم تکنولوژی است و نیرو مذکور می تواند کرمچاله و یا خمیدگی فضا – زمان را شکل دهد تا سفر در گذشته ممکن شود اگر در زمانی در آینده سفر در زمان را آموختیم در صورتی که این سفر بازگشتی ندارد در آن زمان به بحث در رابطه با آن می پردازیم .

بعضی از مردم ادعا  دارن د که ما با  آینده  ملاقات  داریم  آنها  می گویند یوفوها ( بشقاب پرنده ها ) از آینده می آیند .  و کار آنها صلاحدید دولت های خیانتکار کهکشانی برای پوشاندن خود است .

تا از خودشان محافظت کنند و این امر تا حدی ناممکن و ضعیف به نظر می رسد تا اینکه بتوانیم از بیگانه ها اطلاعات کسب کنیم . من به این طوری تا حدی شکاک هستن . گزارش مشاهده بشقاب پرنده ها نمی تواند علتی بر وجود فرازمینی ها باشد ، زیرا آنها متقابلا" متغایر هستند . اگر شما یک بار پذیرفتید که این ها اشتباهند و یا خیال بوده اند ، این موضوع تماما" احتمالی نیست که آنها وجود دارند تا بیایند ودرآینده  با مرم ما ملاقات کنند .

و یا اینکه اگر آنها واقعی هستند تمایل دارند از سمت دیگر کهکشان ها بیایند و در زمین ساکن شوند و آن را به تسخیر خود در بیاورند و یا اینکه در رابطه ای به ما اخطار دهند ، آنها موجوداتی بیهوده اند . یک راه ممکن برای اینکه با سفر در زمان تطبیق کند امری است که باید در آینده نظاره گر آن باشیم و خواستار آن است که در موردش به بحث پرداخته شود .

این دیدگاه تمیل دارد آینده ما را ثابت جلوه دهد و اینگونه سخن می گوید که طبق مشاهدات فضا به اندزه کافی برای سفر در زمان خمیده نیست ، از سوی دیگر راههای آینده باز است و ممکن است که ما بتوانیم فضا را به اندازه کافی خمیده کنیم تا بتوانیم در زمان سفر کنیم . همچنین ما نیز تمایل داریم که در زمان سفر کنیم و بازگردیم .

چه کسی تمایل دارد فضاپیما را در پایگاه پرتاب منجر کند و یا اینکه از عازم شدنش در اولین محل جلوگیری کنی شرح ویژه دیگری برای این پارادوکس وجود دارد .  چه فرزندی می خواهد  خانواده اش را به قتل برساند در صورتی که هنوز زاده نشده است . این دو ذاتا" هم ارز هستند .

هرکس باید راه حلی پایدار را برای معادلات فیزیک جستجو کند حتی اگر فضا به حدی خمیده شود که سفر در زمان ممکن شود . در این دیدگاه شما نمی توانید با موشک شروع به کارشوی و به گذشته سفر کنی مگر اینکه شما از قبل بازگشتی داشته اید ؛ افرادی که این دیدگاه را مطرح کرده اند خواسته اند که ما کاملا" مصمم باشیم  . در این صورت ما نمی توانیم افکاری را متحول سازیم که به قدری اختیاری هستند که در دیگر مکان ها آن را  نزدیک شدن به تاریخ متناوب می خوانند . این نظریه توسط فیزیکدانی به نام دیوید دویش حمایت شده است و توسط فیلم سازی به نام استیون اسپیلبرگ به تصویر کشیده است . « بازگشت به جهان آینده »

این تاریخ متناوب تمایل ندارد تا هر بازگشتی از آینده را در خود  داشته باشد قبل از اینکه سفینه فضایی عازم شود و وارد یک تاریخ متناوب دیگر شود .

فیزیکدانی به نام ریچارد فیمان عقیده داشت که بر طبق نظریه کوانتوم جهان فقط دارای یک تارخ نیست و در عوض در جهان ممکن است  تاریخ های یکتای زیادی وجود داشته باشد که هر یک دارای احتمالاتی هستند . تاریخ های آرامی که در شرق میانه وجود دارند بادوام هستند .

در بعضی از تاریخ ها فضا – زمان خمیده بوده است که بعضی از اجسام مانند راکت ها می توانسته اند در میانشان سفر کنند . در هر حال هر تاریخ تودار ، کامل و جامع است و بعضی از آنها فضا را خمیده شرح نمی دهد بنابراین یک موشک نمی تواند به تاریخ دیگری انتقال یابد و دوبار به حالت نخست بازگردد . این ها در تاریخ های یکسان و آرام است و فرضیه ی تاریخ ها هم چنان به قوت خود باقی است که در جای تاریخ های متناوب قرار می گیرد . بدینگونه است که ما در تاریخ پایدار و یا نا متناقض گیر کرده و تردید کرده ایم . هرچند در این زمان نیازی به درگیری با مسائل جبری یا اختیاری نمی باشد . اگر احتمالات برای تاریخ فضا – زمان و خمیدگی آن بسیار کم باشد ، احتمال سفر در زمان بسیار درشت اندامی می کند و من آن را ترتیب زمانی حفظ گمان ها نامگذاری می کنم . در کل قانون های فیزیک با یکدیگر متحد شده اند و درشت اندامی می کنند تا جلوی سفر در زمان گرفته شود .

پایان این مقاله چنین است که فضا – زمان سریع  و یا سفر به زمان گذشته نمی تواند از ارائه ادراک و فهم جلوگیری کند و آن را غیر محتمل جلوه دهد .

http://temujin.blogfa.com

نظریه آگاهی

ارسطو و افلاطون مغز آدمی رو بعنوان پدیده ای حقیقت یاب متصور میشدند و تعالیم مکاتب فکری خود را نیز بر همین اساس طرح ریزی مینمودند . انسان از دیدگاه آنها موجودی برای یافتن حقیقت تعریف میشد و سایر توانایی های وی نادیده گرفته میشد . انسان موجودی بود که صرفا برای حقیقت یابی متولد شده بود و بایستی به دنبال حقایق از پیش تعیین شده میگشت .جالب این جا بود که حقیقت های متصور انها ، صرفا حقیقت های متکی به باور های انسانی بود و این خود شکل حقیقت یابی انسان را دچار اشکال مینمود . چرا که آنچه آدمی به عنوان حقیقت میافت مبانی آن در آمال ها و آرزوهای او محدود میشد و آنچه که با چشم انسانی قابل مشاهده بود و یا بعنوان ماورالطبیعه ارایه میشد همه و همه ریشه هایی در خواستها و نا خواستهای وی داشت .

ادامه نوشته

گراویتون یا یک کوانتوم گرانش

نگاهی به تعریف یک کوانتوم گرانش    
یکی از بزرگترین مشکلات فیزیک معاصر گرانش است.مشکل در این است که چگونه می توان آن را توجیه کرد که هم فضا زمان خمیده ی نسبیت عام را توجیه کند و هم با مکانیک کوانتوم سازگار باشد؟    
       
       

یکی از بزرگترین مشکلات فیزیک معاصر گرانش است.مشکل در این است که چگونه می توان آن را توجیه کرد که هم فضا زمان خمیده ی نسبیت عام را توجیه کند و هم با مکانیک کوانتوم سازگار باشد؟

در نسبیت فضا زمان کمیتی پیوسته است که با نگرش گسستگی مکانیک کوانتوم نامانوس است.بهمین دلیل تلاش زیادی برای سازگار کردن این دو نظریه بزرگ فیزیک مدرن انجام شده و نظریه های متفاوتی از جمله نظریه ریسمانها مطرح شده تا نسبیت و مکانیک کوانتوم را با یکدیگر ترکیب کند. شالوده ی اینگونه نظریه ها بر اساس کوانتومی بودن گرانش شکل گرفته اند.از جمله این نظریه ها، نظریه سی.پی.اچ. است که گرانش را کوانتومی در نظر گرفته است.در اینجا تلاش می شود بوسیله یک رابطه کمی یک کوانتوم گرانش را تعریف کنم:می دانیم که dp/dt=Fاین تعریف قبول دارد که جرم قابل تغییر است چون

d(mv)/dt= (v.dm/dt)+(m.dv/dt) (۱)

که در حالت خاص یا در سرعتهای پایین(نسبت به سرعت نور) بصورت کلاسیکی F=maتبدیل می شود.حال اجازه دهید رابطه ی d(mv)/dt= (v.dm/dt)+(m.dv/dt)را با نگرش کوانتومی مورد توجه قرار دهیم. کمترین زمان قابل تصور، زمان پلانک است برابر بTplanck=۵.۳۹x۱۰ ۴۴ sec

حال در رابطه ی (۱) فرض کنیم

dt=Tplanckکه آن را باTpنشان می دهیم.از طرفی در مکانیک کوانتوم اندازه حرکت کوانتیده است و تغییرات آن را نیز کوانتومی در نظر می گیریم. پسdpیعنی یک کوانتوم اندازه حرکت که آنرا باpqنشان می دهیم. و اگر یک کوانتوم نیروی گرانشی را نیز باFgنشان دهیم،برای تعریف یک کوانتوم گرانش یا همان گراویتون خواهیم داشت:Fg.Tp=pq و بدین وسیله می توان یک کوانتوم گرانش که همان گراویتون می باشد را تعریف کرد.

محمدرضا عظیمی
       
   

قانون دوم ترومودینامیک و آنتروپی و...


● آیاقانون دوم ترمودینامیک حکمی عام ومسلم ازاعیان خارجی و منافی اراده آزاد است؟
قانون دوم ترمودینامیک متضمن این مفهوم استکه یک فرایند فقط در یک جهت معین پیش می رود و در جهت خلاف آن قابل وقوع نیست.
این محدودیت برای جهت وقوع یک فرایند, مختصه قانون دوم است.اگرسیکلی متناقض با قانون اول ترمودینامیک نباشد,دلیلی براین نیست که آن سیکل حتماً اتفاق می افتد. همین امر منجر به تنظیم قانون دوم ترمودینامیک شده است.

ادامه نوشته

کوانتوم به زبان ساده

نیلز بور (1962 - 1885) ، از بنیانگذاران فیزیک کوانتوم ، در مورد چیزی که بنیان گذارده است، جمله‌ای دارد به این مضمون که اگر کسی بگوید فیزیک کوانتوم را فهمیده ، پس چیزی نفهمیده است.

ادامه نوشته

کارل پوپر و نظریه کوانتوم

هنگامى که آن نظریه غیرعادى، مکانیک کوانتوم، در ابتداى قرن بیستم داشت شکل نهایى خود را به دست مى آورد، دو تفسیر متضاد از آن ظهور کرد. در یک طرف نیلس بور و ورنر هایزنبرگ قرار داشتند که از پذیرش استلزامات غریب تر نظریه کوانتوم، مادامى که با شواهد تجربى مطابقت داشت شادمان بودند. در طرف مقابل آلبرت اینشتین و اروین شرودینگر بودند در حالى که شواهد تجربى را مى پذیرفتند، معتقد بودند که نظریه کوانتوم ناکامل است و بازنماینده واقعیت نیست.
به همین علت بود که شرودینگر آزمایش فکرى مشهور خود را به وجود آورد: گربه اى که هم مرده بود و هم زنده _ تا یاوگى تفسیر بور _ هایزنبرگ (که تفسیر کپنهاگى هم نامیده مى شود) را نشان دهد. شرودینگر در مقاله اش قصد بحث درباره آزمایش فکرى مشهور دیگرى یا پارادوکس EPR را هم داشت که اینشتین، بوریس پودولسکى و ناتان روزن آن را ساخته بودند.
گرچه جزئیات پارادوکس EPR جالب توجه است اما در اینجا مورد نظر ما نیستند. کافى است که بدانیم این پارادوکس استدلال مى کند که نتیجه یک اندازه گیرى بر روى یک بخش سیستم کوانتومى مى تواند اثرى آنى بر روى نتیجه اندازه گیرى انجام شده بر روى بخش دیگر داشته باشد، بدون توجه به فاصله اى که میان این دو بخش وجود دارد.
این به قول اینشتین «کنش وهمناک از راه دور» با این حدس نظریه نسبیت (که بیان مى دارد که اطلاعات را نمى توان با سرعت هاى بالاتر از سرعت نور ارسال کرد) منافات دارد و بنابراین از نظر اینشتین نقضى بر تفسیر کپنهاگى تلقى مى شود. اما دیگران قضیه را به صورتى دیگر مى دیدند و منصفانه است که بگوییم که براى اکثریت فیزیکدانان پارادوکس EPR، مانند گربه شرودینگر، شیوه اى جالب براى نگریستن به نظریه کوانتوم فراهم آورد. اما آزمایش فکرى دیگرى وجود دارد که آن هم براى نشان دادن محدودیت هاى تفسیر کپنهاگى طراحى شده بود و در همان دهه ۱۹۳۰ ساخته شد. دلیل اینکه این آزمایش مانند پارادوکس EPR و گربه شرودینگر مشهور نیست، شاید این باشد که آن را نه یک فیزیکدان بلکه یک فیلسوف، کارل پوپر ابداع کرد. گرچه او در اصل این آزمایش را در سال ۱۹۳۴ ارائه کرد، تنها در سال ۱۹۸۲ با انتشار کتاب او «نظریه کوانتوم و دوپارگى در فیزیک» بود که شناسایى گسترده ترى از آن به وجود آمد. به قول «تابیاش کرشى» فیزیکدان، این آزمایش «مورد توجه بسیار قرار گرفت، زیرا هیچ خطاى آشکارى در استدلال آن پیدا نبود.»
همانند پارادوکس EPR، لازم نیست خودمان را با جزئیات آزمایش به همان اندازه مسحورکننده پوپر مشغول کنیم، آنچه اکنون مورد علاقه ماست این است که در سال ۱۹۹۹ «یوون _ هو کیم» و «یانوها شیه» شکل مدرنى از «آزمایش تعیین کننده» پوپر را عملى کردند و ظاهراً توانستند این عقیده پوپر را به اثبات برسانند که: «فرمالیسم کوانتومى را مى توان و بایست به طور واقعگرایانه تفسیر کرد: یک ذره باید مکان و اندازه حرکتى معین داشته باشد... همان نظرى که اینشتین داشت.»
خود پوپر پیش بینى کرده بود که این آزمایش «بر ضد تفسیر کپنهاگى» حکم خواهد داد، اما کیم و شیه واضحاً انتظار چنین نتیجه اى را نداشتند: شگفت آور است که ببینیم نتایج تجربى با پیش بینى پوپر موافقت دارد. از طریق گیر انداختن کوانتومى ممکن است آگاهى دقیق از مکان یک فوتون به دست آورد و بنابراین انتظار عدم قطعیت بزرگترى را در میزان اندازه حرکت آن بر مبناى تفسیر معمول کپنهاگى از روابط عدم قطعیت داشت اما اندازه گیرى نشان مى دهد [که برخلاف این تفسیر] اندازه حرکت دستخوش افزایش متناظرى در عدم قطعیت نمى شود. آیا این نتیجه نقض کننده اصل عدم قطعیت است؟ اصل عدم قطعیت _ یکى از اصول پایه مکانیک کوانتوم _ جهان پدیده هاى کوانتومى را از قلمرو فیزیک کلاسیک متمایز مى کند. در مکانیک کوانتوم، نمى توان انتظار اندازه گیرى مکان و اندازه حرکت دقیق یک ذره را در یک زمان مشابه داشت. این کار ممنوع است. دست کم مى توان گفت، یافتن مورد نقضى بر این اصل نتیجه اى واقعاً اعجاب آور است.
اما این اصل نقض نمى شود. همان طورى که جفرى هانتر شیمیدان کوانتومى توضیح مى دهد، آزمایش پوپر براى این طراحى شده بود که میان پیش بینى (prediction) و پس بینى (retrodiction) رفتار یک ذره تمایز قائل شود.
پوپر یادآور مى شود که هایزنبرگ توافق داشت که مقادیر «پس بینانه» مکان و اندازه حرکت را مى توان دانست به شرطى که مکان یک ذره (مثلاً هنگامى که از یک شکاف کوچک مى گذرد) بدانیم و به دنبال آن اندازه حرکت ذره پس از عبور آن از میان شکاف را _ از محلى که صفحه آشکارساز در آن قرار دارد _ اندازه بگیریم. «فینمن» هم تاکید کرده است که اصل عدم قطعیت استنباط هاى «پس بینانه» در مورد مکان و اندازه حرکت همزمان یک ذره را رد نمى کند، اما اصل عدم قطعیت یقیناً «پیش بینى» دقیق هر دوى مکان و اندازه حرکت را رد مى کند.
هانتر آزمایش کیم و شیه را پیروزى آنانى، مانند اینشتین و پوپر، مى داند که از تفسیر واقعگرایانه نظریه کوانتوم دفاع کردند و مى گوید: ... در هماهنگى با برداشت ابتدایى بور از ماهیت اصل عدم قطعیت که به مثابه اثر اجتناب ناپذیر اغتشاش سیستم مورد اندازه گیرى به وسیله ابزار اندازه گیرى است. این نتایج تجربى همچنین در موافقت با پیشنهاد مقاله ۱۹۳۵ اینشتین، پودولسکى و روزن است...
هانتر ذکر مى کند که استنباط دقیق مکان ها و اندازه حرکت هاى ذرات وسیعاً در تحلیل مشاهدات در شتاب دهنده هاى ذرات پرانرژى فرایندى که با آن ذرات بنیادى مدرن کشف شده اند، مورد استفاده قرار مى گیرد. به بیان دیگر، همان طورى که خود پوپر مى گوید: «تاکید من این است که اغلب فیزیکدانانى که صادقانه به تفسیر کپنهاگى اعتقاد دارند در عمل واقعى به آن توجهى ندارند.» اما دیگرانى هم هستند که کمتر تحت تاثیر قرار گرفته اند. تا بیش کرشى این استدلال را مطرح مى کند که: «گرچه کیم و شیه به درستى آزمایش پوپر را اجرا کردند... کار آنها براى آزمودن پوپرى تفسیر کپنهاگى قطعى نیست.» اما او معتقد است این کار، با اصلاحات مقتضى، مى تواند نتیجه قطعى را به دست آورد و مى افزاید: «آزمایشى که (ناآگاهانه) این ایده را به کار مى بندد، در واقع انجام شده است. این همان به اصطلاح آزمایش دخالت شبح است که استرکالوف و همکارانش انجام داده اند.» کرشى مى گوید، آزمایش استرکالوف نتیجه اى را به دست مى دهد که: «در تضاد صریح با پیش بینى پوپر است... بنابراین نتیجه مى گیریم که آزمون پوپر به نفع تفسیر کپنهاگ حکم داده است.» همان طور که هانتر بیان مى کند، مشکل دیگر موضع واقعگرایى این است که آزمایش پوپر، چه حامى تفسیرى واقعگرا از نظریه کوانتوم باشد و چه نه، تنها یکى از بسیارى از آزمایش ها در مورد پدیده هاى کوانتومى است. بنابراین چه عقیده پوپر با آزمایش اثبات شود و چه نه، آنچه که قطعاً مى توان گفت این است که یک قرن پس از آنکه نظریه کوانتوم فیزیک کلاسیک را به کتاب هاى تاریخ روانه کرده است، هنوز کسانى هستند که مشتاقانه مسیر اینشتین، شرودینگر و پوپر را تعقیب مى کنند و از تفسیر واقعگرایانه نظریه کوانتوم پشتیبانى مى کنند.
Philosophersص Magazine, Issue 32,2005

تاریخ انتشار در سایت: ۱۶ مهر ۱۳۸۴
منبع: / روزنامه / شرق ۱۳۸۴/۰۷/۱۶

تفسیر کوانتومی افتادن درختی در جنگل! ناظر نباشد هیچ معلوم نیست!

اگر درختی در جنگل فرو افتد و کسی نباشد که ان را ببیند،در این صورت بر طبق ادعای آنها درخت واقعا نیفتاده است.
حال تفسیر کوانتومی افتادن درختان را مطرح می کنیم.

قبل از اینکه مشاهده ای صورت بذیرد ،نمی دانیم که آیا درخت افتاده است یا نه ؟ در حقیقت دز این حالت درخت در تمام حالات محتمل به طور همزمان وجود دارد : ممکن است سوخته ، افتاده ، هیزم یا خاک شده باشد. وقتی مشاهده صورت میگیرد، آنگاه درخت ناگهان به حالت مشخص و معلومی جهش میکند و مثلا می بینیم که افتاده است .

ماده تاریک مثل عدسی نور را منحرف می کند؟ نکند دنیایی که می بینم تحریف شده باشد؟!

وسعت ِ بی نهایت

 در تُنگی کوچک


تصاویری که ما می بینیم ،در واقع آن نیست که هست!!!!!!!
در سالهای پیش،شورای شهر مونزای ایتالیا نگهدارندگان حیوانات خانگی را از نگهداری ماهی قرمز در تُنگ های منحنی شکل منع کرد. دلیل این ست که ماهی قرمز وقتی از داخل تُنگ منحنی بیرون را نگاه
 می کند،تصویر تحریف شده ای (بزرگ نمایی شده)را  از واقعیت می بیند... که این چندان خوشایند نیست.

از کجا معلوم که ما داخل یک تُنگ بزرگتر نباشیم....... درسته... نود درصد دنیای ما از ماده ی تاریک تشکیل شده ،که ما آنرا نمی بینیم .این ماده همانند عدسی عمل می کند ،نور را منحرف میکند،ما هم که بواسطه ی نور میتوانیم ببینیم...در نتیجه :

 تصاویری  که ما می بینیم کم و بیش آن نیست که در واقع هست!!!

عجایب کوانتومی

عجایب کوانتومی  

 از کتاب:جهان های موازی
اثر : دکتر میچیو کاکو    

الکترون ها در یک زمان می توانند در دو مکان قرار گیرند...
شناور بودن جهان بین بودن یا نبودن...

بر اساس نظریه کوانتوم این احتمال وجود دارد که روزی در اتاق نشسته باشیم و ناگهان اتم های بدن ما از هم بپاشدو بعد در مریخ دوباره به هم جوش بخورد و ما در آنجا ظاهر شویم.
البته این احتمال چنان کوچک است که برای رخ دادن آن زمانی بیشتر از عمر جهان باید صبر کنیم.

اما در سطوح زیر اتمی....
الکترونها درون اجزا همین رایانه ی مقابل شما به طور مرتب، شکل مادی خود را از دست داده و مجددا در طرف دیگر(صفحه مانیتور)  ظاهر میشوند(( در کوتاه ترین فاصله ی زمانی ممکن))
الکترون ها این قابلیت را دارد که در یک لحظه در دو مکان قرار گیرند. اگر این سخن اشتباه می بود تمدن ما از هم میپاشید...(یا اصلا مولکول های بدن ما از فرو میپاشید.....منظومه شمسی و دیگر کهکشانها نیز به همین گونه....)
اگر اتمها  از قوانین نیوتن تبعیت کنند، هربار که با یکدیگر برخورد میکنندمتلاشی و از هم پاشیده میشوند.
حالا اگر الکترون ها در حالت موازی بین بودن یا نبودن شناور ست، چرا جهان نتواند اینگونه باشد؟

نوترینو

نوترینوی گریز پا
با سرعتی فراتر از نور

تاریخچه ی نوترینوها...

طریقه ی ظاهر شدن نوترینوها...

عجایبی در خصوص نوترینوها...

سرچشمه ی نوترینوها در طبیعت و بدن ما...

در سال 1931 " ولفگانگ پاولی" درباره ی وجود نوترینوها نظریه پردازی کرد. اما سرانجام در سال بعد "انریکو فرمی" وجود این ذره را تایید کرد و ان را نوترینو (نوترون کوچک) نامید.
اما آنها چگونه از وجود این ذره با خبر شدند ؟ نوترینوها در واپاشیهای پرتوزای بسیاری از هسته های اتمی تولید میشود...

پرتو زایی یا واپاشی چیست ؟
تجزیه خود به خود هسته های عنصری پرتو زا(رادیواکتیو)و تبدیل آن به عنصری دیگر،همراه با گسیل(تابش)ذرات یا فوتونها.

نوترینوها در واپاشی بتا بوجود میآیند :
نیروی هسته ای ضعیف(چهارمین نیروی طبیعت) عامل واپاشی بتا است.در این فرایند نوترینو ها ظاهر میشوند،برای مثال اگر نوترون در هسته گیر نیفتاده باشد، در آن نوترون ها هنگام بواسطه ی نیروی ضعیف هسته ای،به پروتون و یک الکترون و یک ذره ی که مدتی ناشناخته بود ، وا می پاشد...ان ذره ی نا شناخته و عجیب و غریب همان "نوترینو" است.

خصایص عجیب نوترینوها :
بدیهی ترین نامزد برای سرشت ماده تاریک همین نوترینوها میباشد.   اولین بازماندهی مهبانگ نیز همین نوترینو هاست.
جرم نوترینو ها آنقدر اندک است که گاهی اوقات آنرا صفر فرض میکنند.( یک الکترون تقریبا 200 برابر نوترین. جرم دارد)

تا 23 سپتامبر 2011 سرعت انها را تقریبا نزدیک به نور می دانستند ...اما بعد از آن گفته اند کهمیتواند اندکی فراتر از نور شتاب بگیرد؟؟؟؟؟؟

این ذره ها همانند نوترون ها  بار الکتریکی ندارند ،به عبارت دیگر خنثی هستند و به این علت آن را نوترون کوچک می نامند.

تعداد نوترینو های عالم بیشتر از تعداد فوتونها (ذرات بنیادی نور)هست نوترینوها میتوانند تقریبا از همه ی مواد عبور کنند، برای مثال اگرمانعی از سرب به طول یک سال نوری را در مقابل یک نوترینو قرار دهیم ،نوترینو براحتی از آن میگذرد اما گاهی اوقات وجود دارد که این ذره با یک اتم برخورد کند وباعث میشود ما انرا  ببینیم.

سرچشمه های نوترینو در طبیعت و بدن ما :

خورشید بزرگترین سرچشمه ی تولید نوتریتو در طبیعت است...سوخت خورشید از همجوشی پرتونها در نزدیکی های مرکز ستاره تامین میشود؛در آنجا از برخورد و به هم چسبیدن پروتونها ،هسته های هلیم ساخته میشود.دراین کار نوترونها با نوعی پرتوزایی بتا به پروتون تبدیل میشود و درین میان تعداد زیادی نوترینو گسیل میشود.
در خورشیدنوترینو باآهنگ 200000000000000000000000000000000000000 تولید میشود. این تونرینوها در فضا پراکنده میشود و بسیاری از آن به زمین میرسد.
در ثانیه حدود 400 بیلیون نوترینوی آمده از خورشید از بدن ما عبور میکند. بدن ما نیز پرتوزا است(بیشتر به صورت واپاشی پتاسیم در استخوانهایمان) و در هر ثانیه حدود 400 نوترینو گسیل(تابش) میکند.

سعید گراوندی

چگونه دنیای ده بعدی به چهار بعدی و شش بعدی تقسیم شد؟

پروفسور کامران وفا            

                                                   ازکتاب: ا َبَر(فوق)فضا

                                                    اثر:دکتر میچیو کاکو

 

قبل از خلقت....

تاکنون تنها تئوری که میتواند داعیه حل اسرار حوادث قبل از انفجاربزرگ  را داشته باشد،تئوری ا َبَر ریسمان است.در حال حاضردانشمندان به این می اندیشند که چه طور جهان ده بُعدی به یک جهان چهار بُعدی و شش بُعدی تقسیم شد  ...  جهان دوقلوی ما چه شکلی است؟
 پروفسور کامران وفا در دانشگاه هاروارد،فیزیکدانی ست که سالها با این  مسایل کیهانی دست و پنجه نرم میکند.... 
کامران وفا از دانشگاه هاروارد چندین سال صرف مطالعه این موضوع است که چه طور جهان ده بُعدی ما به دو جهان کوچکتر تقسیم شده است. طنز قضیه اینجاست که خود او فیزیکدانی است که دنیایش به دو قسمت تقسیم شده است.کامران وفا در کمبریچ در ایالت ماساچوست زندگی  می کند که اصلیتش ایرانی است.از یک طرف وی در آرزوی آنست که سرانجام به  زادگاهش باز گردد ،اما تحقیقاتش به جاهای دور میکشاند.

شرح نظریات وی:
اوبرای شرح دو جهان دوقلو میگوید : یک بازی رایانه ای ساده را در نظر  بگیرید. مثلا در یک بازی ،موشکی را تصور کنید که به سمت چپ صفحه ی مانیتور حرکت در حال حرکت است،زمانی که به انتهای صفحه میرسد. ناگهان در سمت راست صفحه ظاهر میشود...حالا تصور کنید که این صفحه ی رایانه ای را میتوان همانند صفحه کاغذ به صورت استوانه در آورد(آنرا لوله کنیم) اکنون می شود در نظر گرفت که هنگامی موشک برروی صفحه محو میشود در طرف دیگر استوانه ظاهر میشود..یعنی جهان دوقلو...
کامران وفا حدس می زند که دنیای خواهر خوانده،دنیایی به شکل چنبره، شش بُعدی و درهم پیچیده است.

کوانتوم و فیزیک نوین

   
کوانتوم و فیزیک نوین        
   
   
       
   
   
   

● فیزیک نوین چیست؟

فیزیک جدید، فیزیک نوین یا فیزیک مدرن در مقابل فیزیک کلاسیک به تحولاتی گفته می شود که با نظریه های نسبیت و کوانتومی و کاربرد آنها در درک اتم، هسته اتم و ذرات تشکیل دهنده آن، آرایش اتمها در مولکولها و جامدات و ئر مقیاس کیهانی، منشا و تحول عالم شروع شد.

● کوانتم چیست ؟

در فیزیک, یک کوانتم(به انگلیسی: quantum) (plural: quanta) بسته های انرژی هستند که واحدهایی از ثابت پلانک انرژی دارند و انرژی و تکانه آنها با ذره بنیادی و یا ماده ی منتشر کننده متناسب است. این کلمه از کلمه لاتین quantus به معنی چه مقدار گرفته شده است."

● مکانیک کوانتومی

شاخه ای بنیادی از فیزیک نظری است که در مقیاس اتمی و زیراتمی به جای مکانیک کلاسیک و الکترومغناطیس کلاسیک به کار می رود. مکانیک کوانتومی بنیادی تر از مکانیک نیوتنی و الکترومغناطیس کلاسیک است، زیرا در مقیاس های اتمی و زیراتمی که این نظریه ها با شکست مواجه می شوند، می تواند با دقت زیادی بسیاری از پدیده ها را توصیف کند. مکانیک کوانتومی به همراه نسبیت عام پایه های فیزیک جدید را تشکیل می دهند.

● آشنایی

واژهٔ کوانتوم (به معنی «بسته» یا «دانه») در مکانیک کوانتومی از اینجا می آید که این نظریه به بعضی از کمیت های فیزیکی (مانند انرژی یک اتم در حال سکون) مقدارهای گسسته ای نسبت می دهد. بسیاری از شاخه های دیگر فیزیک و شیمی از مکانیک کوانتومی به عنوان چهارچوب خود استفاده می کنند؛ مانند فیزیک ماده چگال، فیزیک حالت جامد، فیزیک اتمی، فیزیک مولکولی، شیمی محاسباتی، شیمی کوانتومی، فیزیک ذرات بنیادی، و فیزیک هسته ای. پایه های مکانیک کوانتومی در نیمهٔ اول قرن بیستم به وسیلهٔ ورنر هایزنبرگ، ماکس پلانک، لویی دوبروی، نیلس بور، اروین شرودینگر، ماکس بورن، جان فون نویمان، پاول دیراک، ولفگانگ پاولی و دیگران ساخته شد. بعضی از جنبه های بنیادی این نظریه هنوز هم در حال پیشرفت است.

توصیف مکانیک کوانتومی از رفتار سامانه های فیزیکی اهمیت زیادی دارد، زیرا در مقیاس اتمی نظریه های کلاسیک نمی توانند توصیف درستی ارائه دهند. مثلاً، اگر قرار بود مکانیک نیوتنی و الکترومغناطیس کلاسیک بر رفتار یک اتم حاکم باشند، الکترون ها به سرعت به سمت هسته اتم حرکت می کردند و به آن برمی خوردند. ولی در دنیای واقعی الکترون ها در نواحی خاصی دور اتم ها باقی می مانند.

● آزمایش مشهور دوشکاف یانگ

در ساختار مکانیک کوانتومی، حالت هر سیستم در هر لحظه به وسیلهٔ یک تابع موج مختلط توصیف می شود (که در مورد الکترون های یک اتم گاهی به آن اُربیتال می گویند). با این ابزار ریاضی می توان احتمال نتایج مختلف در آزمایش ها را پیش بینی کرد. مثلاً با آن می توان احتمال یافتن الکترون را در ناحیهٔ خاصی در اطراف هسته در یک زمان مشخص محاسبه کرد. بر خلاف مکانیک کلاسیک، نمی توان هم زمان کمیت های مزدوج را، مانند مکان و تکانه، با هر دقتی پیش بینی کرد. مثلاً می توان گفت که الکترون در ناحیهٔ مشخصی از فضا است، ولی مکان دقیق آن را نمی توان معلوم کرد. البته معنی این حرف این نیست که الکترون در تمام این ناحیه پخش شده است. الکترون در یک ناحیه از فضا یا هست و یا نیست. این ناتوانی در تعیین مکان الکترون را اصل عدم قطعیت هایزنبرگ به طور ریاضی بیان می کند.

پدیدهٔ دیگری که منجر به پیدایش مکانیک کوانتومی شد، امواج الکترومغناطیسی مانند نور بودند. ماکس پلانک در سال ۱۹۰۰ هنگام مطالعه بر روی تابش جسم سیاه کشف کرد که انرژی این امواج را می توان به شکل بسته های کوچکی در نظر گرفت. آلبرت اینشتین از این فکر بهره برد و نشان داد که امواجی مثل نور را می توان با ذره ای به نام فوتون که انرژی اش به بسامدش بستگی دارد توصیف کرد. این نظریه ها به دیدگاهی به نام دوگانگی موج ذره بین ذرات زیراتمی و امواج الکترومغناطیسی منجر شد که در آن ذرات نه موج و نه ذره بودند، بلکه ویژگی های هر دو را از خود بروز می دادند. مکانیک کوانتومی علاوه بر این که دنیای ذرات بسیار ریز را توصیف می کند، برای توضیح برخی از پدیده های بزرگ مقیاس (ماکروسکوپیک) هم کاربرد دارد، مانند ابررسانایی و ابرشارگی.

● مکانیک کوانتومی و فیزیک کلاسیک

▪ نمایش دوگانگی موج ذره با یک بسته موج فوتونی

اثرات و پدیده هایی که در مکانیک کوانتومی و نسبیت پیش بینی می شوند، فقط برای اجسام بسیار ریز یا در سرعت های بسیار بالا آشکار می شوند. تقربیاً همهٔ پدیده هایی که انسان در زندگی روزمره با آن ها سروکار دارد به طور کاملاً دقیقی توسط فیزیک نیونتی قابل پیش بینی است.

در مقادیر بسیار کم ماده، یا در انرژی های بسیار پایین، مکانیک کوانتومی اثرهایی را پیش بینی می کند که فیزیک کلاسیک از پیش بینی آن ناتوان است. ولی اگر مقدار ماده یا سطح انرژی را افزایش دهیم، به حدی می رسیم که می توانیم قوانین فیزیک کلاسیک را بدون این که خطای قابل ملاحظه ای مرتکب شده باشیم، برای توصیف پدیده ها به کار ببریم. به این «حد» که در آن قوانین فیزیک کلاسیک (که معمولاً ساده تر هستند) می توانند به جای مکانیک کوانتومی پدیده ها را به درستی توصیف کنند، حد کلاسیک گفته می شود.

● کوشش برای نظریهٔ وحدت یافته

وقتی می خواهیم مکانیک کوانتومی را با نظریهٔ نسبیت عام (که توصیف گر فضا زمان در حضور گرانش است) ترکیب کنیم، به ناسازگاری هایی برمی خوریم که این کار را ناممکن می کند. حل این ناسازگاری ها هدف بزرگ فیزیکدانان قرن بیستم و بیست ویکم است. فیزیکدانان بزرگی همچون استیون هاوکینگ در راه رسیدن به نظریهٔ وحدت یافتهٔ نهایی تلاش می کنند؛ نظریه ای که نه تنها مدل های مختلف فیزیک زیراتمی را یکی کند، بلکه چهار نیروی بنیادی طبیعت نیروی قوی، نیروی ضعیف، الکترومغناطیس و گرانش را نیز به شکل جلوه های مختلفی از یک نیرو یا پدیده نشان دهد.
       
   
   
            مجله اینترنتی سوتک ( www.sootak.ir )    

کوانتوم فضا - زمان

کوانتوم فضاـ زمان        
   

هرچند کوانتومی بودن فضا_زمان عجیب به نظر می رسد ولی می توان با پزیرفتن این مطلب به برخی از مسائل مشکل ساز پاسخ داد. سالها پیش تصور اینکه جرم یا الکتریسیته می تواند بصورت کوانتوم باشد بعید به نظر می رسید ولی با کوانتومی در نظر گرفتن آن ها بسیاری از مشکلات برطرف شد. در اوایل قرن بیستم، پلانگ عقیده کوانتومی بودن انرژی را مطرح کرد، این عقیده هرچند مورد مخالفت خیلی از فیزیکدانان واقع شد ولی بعدها توانست به بسیاری از مسائل که فیزیک کلاسیک از حل آن ها ناتوان بود، پاسخ دهد.

حال به تشریح مسئله ای می پردازیم که سال ها پیش توسط سوفسطاییان مطرح شده بود:

یک خرگوش و یک لاک پشت را در نظر بگیرید بصورتی که لاک پشت۱۰متر از خرگوش جلوتر است. اگر سرعت خرگوش دو برابر سرعت لاک پشت باشد، بدیهی است که پس از مدتی خرگوش از لاک پشت جلو می افتد. مثلا اگر فرض کنیم سرعت خرگوش۱۰ متر بر ساعت و سرعت لاک پشت۵ متر بر ساعت باشد، در این صورت انتظار می رود بعد از ۲ ساعت به هم برسند. در این دو ساعت خرگوش مسافت ۲۰متر و لاک پشت ۱۰متر طی می کند و در یک نقطه به هم می رسند، چون لاک پشت از ابتدا ۱۰ متر جلو بوده است. این را بارها و بارها در طبیعت مشاهده کرده ایم و علم ریاضیات هم به همین نتیجه رسیده است. ولی سوفسطاییان با یک تحلیل ظاهرا منطقی به یک نتیجه دیگری رسیده اند. نتیجه گیری آن ها به این شکل است:

خرگوش ۱۰ متر از لاک پشت عقب است، هنگامیکه خرگوش این ۱۰ متر را طی می کند، لاک پشت ۵ متر جلو تر می رود. حال اگر خرگوش این ۵ متر را طی کند، لاک پشت ۲.۵ متر طی می کند. دوباره اگر خرگوش این ۲.۵ متر را طی کند، لاک پشت در این مدت ۱.۲۵ متر طی می کند و این روند تا بینهایت ادامه پیدا می کند و به این صورت خرگوش هرگز به لاک پشت نمی رسد!

اما باید یک جای کار بلنگد. حال اگر به کوانتومی بودن طول اعتقاد داشته باشیم به این نتیجه می رسیم که در نهایت با ادامه دادن این روند به جایی می رسیم که نمی توانیم فاصله را نصف کنیم. در واقع در جایی یک کوانتوم فاصله در یک زمان با دو سرعت متفاوت سیر می شود.

شاید بتوان با در نظر گرفتن کوانتوم های زمان، درک بیشتری نسبت به رفتار نور پیدا کرد. در سرعت های بالا مثل سرعت نور، یک فوتون می تواند در چند نقطه از فضا قرار بکیرد. شاید به این دلیل است که کوانتوم در فیزیک فقط به احتمالات می پردازد، چون مکان یک ذره را نمی توان در یک زمان تعیین کرد. اگر نور را ذراتی به نام فوتون فرض کنیم که با سرعت بسیار زیاد حرکت می کنند و زمان را بصورت کوانتوم فرض کنیم، در این صورت یک فوتون در یک لحظه می توانند در مکان های گوناگون باشد و رفتار متفاوتی با سایر اجسام که سرعت پایین دارند، داشته باشد.

آزمایش یانگ خاصیت موجی نور را بیان می کند در حالیکه تئوری پلانگ رفتار ذره ای آن را مطرح می کند. اینشتین هر دو را می پذیرد و به بسیاری از مسائل پاسخ می دهد. حال اگر بپذیریم نور خاصیت ذره ای دارد و فضا زمان پیوسته نیست باز هم می توان به بسیاری از مسائل پاسخ داد.

مثال دیگری را برای روشن تر شدن مطلب ذکر می کنم. مورچه ای را تصور کنید که ۱۰ متر با یک دیوار فاصله دارد و در حال حرکت به سمت دیوار می باشد. اگر این مورچه هر روز نصف مسیر روز پیش را برود بنا به محاسبات ریاضی، هرگز به دیوار نمی رسد. چون همیشه فاصله ای در پیش رو دارد که باید نصف آن را طی کند. ولی چگونه ممکن است مورچه ای همواره در حال حرکت باشد و هیچ گاه به مقصد نرسد؟

با در نظر گرفتن کوانتومی بودن طول، در نهایت مورچه به جایی می رسد که فاصله مقابلش برابر با یک کوانتوم فاصله است، در این صورت یا مورچه به مسیر خود ادامه داده و به دیوار می رسد و یا متوقف می شود. به هر حال تصور اینکه مورچه همواره حرکت می کند و هیچ گاه به مقصد نمی رسد، دور از واقعیت است.
       
   
   
حسین کلاته    

آنتروپی دنیا و شتاب زمان

آنتروپی (Entropy) همواره از آغاز جهان (بیگ بنگ) در حال گسترش بوده و محققان همچنان به دنبال دلیلی برای توجیه آن هستند.

همچنین سوال دیگر جوامع علمی این است که آیا چنین موضوعی برای زمان نیز در حال رخ دادن است؟

 VMR-PCR بنابه مدل کیهانی و مکانیک خود این موضوع را از دیدگاه جدیدی بررسی می کند.

ادامه نوشته

بعدهای بالاتر کجا هستند؟

      ازکتاب : فیزیک ناممکن ها
     اثر: دکتر میچیو کاکو

ابعاد بالاتر به کوچکی اتم ها 
 افزودن بُعد فضایی چهارم گویی عقل سلیم را نقض میکند. اگر مثلا" بگذاریم دود اتاقی را بگیرد،نمی بینیم که دود دربُعد دیگری ناپدید میشود.در هیچ جای گیتی خودمان نمی بینیم که اشیا به ناگهان ناپدید شود یا به گیتی دیگری برود. این بدان معنا ست که اگر اصولا بُعدهای بالاتری وجود داشته باشید ، باید کوچکتر از اتم باشد. ..
ارسطو در رساله ی«درباره ی آسمان»نوشت :خط از یک سو اندازه دارد،صفحه از دو سو، و جامد از سه سو، و بیش از این ها دیگر هیچ اندازه ای نیست،زیرافقط همین سه هست. برای دو هزار سال هر ریاضیدانی دل به دریامی زد تا راجع به بُعد چهارم صحبت کند باید پیه ریشخند را به تن می مالید.
در سال 1685 جان والیس  ریاضیدان جدل نامه ای علیه بُعد چهارم نوشت وآنرا چنین خطاب کرد........«هیولایی ناممکن»
در سده ی 19 کارل گاوس(شهسوار ریاضی)بخش اعظم ریاضیات بُعد چهارم را به دست اورد.ولی از ترس برپایی جنجال آنرا منتشر  نکرد.در سالهای بعد گاوس کارش را برای دانشجویش"گئورک برنهارت ریمان " باقی گذاشت.و کم و بیش آنرا تعیین کرد.
ولی به لحاظ تاریخی از دید فیزیکدان ها بُعد چهارم تنها یک خیال پردازی در نظر گرفته شد.برای بُعدهای بالاتر هیچ مدرکی یافت نشده است .
اما.....هنگامی که "تیودور کالوزا"در 1919 مقاله ای بسیار جنجالی نوشت که به بُعد های بالاتر اشاره داشت و اوضاع را تغییر داد. او با نظریه نسبیت عام اینشتین شروع کرد ولی ان را در5 بعُد گذاشت، یک بُعد زمان ، سه بُعد طول..عرض...ارتفاع... و بُعد پنجم...گرانش است......
اگر بُعد پنجم کوچک و کوچک تر شود،معادلات به گونه ای جادویی دو تکه میشود.یک تکه نظریه ی نسبیت اینشتین را توصیف میکرد و تکه ی دیگر به نظریه ی نور ِ ماکسول تبدیل میشود. این نتیجه ای حیرت آور بود.شاید راز نور در بُعد پنجم نهفته باشد.
اینشتین از این راه حل که گویی اتحادی زیبا بین نور و گرانش را برقرار میساخت،یکه خورد .

 

حاشيه اي فلسفي بر مكانيك كوانتومي

حاشيه اي فلسفي بر مكانيك كوانتومي

نويسنده: عرفان كسرايي


در باب تعابير فلسفي مكانيك كوانتومي سخن بسيار مي توان گفت و هيچ متني را نمي توان يافت كه دربرگيرنده همه تفكرات پيرامون آن باشد. در اين نوشتار نيز بنا به اصل گزينشي(selective) بودن مباحثي اينچنين, تنها به جنبه هاي محدودي از استنتاجات فلسفي مكانيك كوانتومي خواهيم پرداخت.

ادامه نوشته

نظریه های عجیب کیهان شناسی

آیا جهان ما می تواند غشاء شناوری در ابعاد  دیگر فضا باشد؟ ماهیت واقعی ماده تاریک چیست؟ بعد چهارم فضا و زمان کجاست؟ چرا هر دو سوی جهان مشابه هم است؟ در این مقاله به برسی 10 تئوری برتر جهان که به عنوان عجیب ترین تئوری های کیهان شناسی برگزیده شده اند خواهیم پرداخت و نگاهی بر این نظریه ها از قبیل تئوری برخوردهای غشایی، جهان های زاینده، بعد چهارم ، هستی طلایی، نفوذ جاذبه ،روح هستی، جهان کوچک، نوترون های خنثی، ماتریکس و... خواهیم داشت.

ادامه نوشته

اینتشن : فیزیک و متافیزیک

این روزها متخصصان و هوچی های بورژوازی از هر قماش به اشاعه نظرات ارتجاعی در مورد شخصیت انیشتین و تئوریهایش می پردازند. اما بیشتر جاروجنجالها در ستایش از کمکهایی که انیشتین به پیشرفت دانش بشری نموده نیست. بلکه تبلیغ این نظریه است که علم، مایملک "نوابغ" است.
یک دیدگاه کاملا ارتجاعی دیگر هم تبلیغ میشود که درکی از واژه ی "نسبیت" (عنوان تئوریهای انیشتین) ارائه میدهد. طبق این دیدگاه ارتجاعی "همه چیز نسبی است" و نتیجتا بشر هرگز نمیتواند از جهان عینی شناخت واقعی بدست آورد.بطور نمونه، مجله نیوزویک (مورخ 12 مارس) بخش خاصی را به انیشتین اختصاص داده است. در این بخش نظرات "جان ویلر" یکی از باصطلاح "متخصصان اصلی" و صاحب نظران درباره تئوریهای انیشتین که خود نیز فیزیکدان است، مطرح گشته است. او چنین جمعبندی میکند که "جهان فیزیکی محصول مشاهده است" و "هیچ پدیده ای را تا زمانیکه مورد مشاهده قرار نگرفته باشد نمیتوان پدیده خواند".
کل مقالاتی که در این بخش ویژه مجله نیوزویک بچاپ رسیده، نمونه برجسته ای از چگونگی استفاده بورژوازی از انیشتین است. میخواهند این دیده را اشاعه دهند که عوام الناس نمیتوانند علم را درک کنند. بعلاوه، آنها میخواهند این برداشت را از تئوریهای علمی انیشتین ارائه دهند که نسبت به موجودیت دنیای واقعی و مستقل از ذهن ما باید شک کرد.

 

ادامه ی مقاله در ادامه مطلب

ادامه نوشته

نفهمیدن کوانتوم در هفت قدم

نیلز بور (۱۹۶۲-۱۸۸۵)، از بنیانگذاران فیزیک کوانتوم، در مورد چیزی که بنیان گذارده است، جمله ای دارد به این مضمون که اگر کسی بگوید فیزیک کوانتوم را فهمیده، پس چیزی نفهمیده است. من هم در اینجا می خواهم چیزی را برایتان توضیح دهم که قرار است نفهمید!

ادامه نوشته

فلسفه ی مکانیک کوانتومی

فیزیک علمی است که روابط ریاضی یک پدیده را که خاصیت تکرار داشته باشد بصورت یک قانون بیان می کند هر چند ممکن است تعاریف متفاوتی از فیزیک ارائه داد ولی مهم آن است که علم فیزیک در مورد روابط بین اشیاء مادی بحث می کند.

ادامه نوشته

پلي ميان شكاف موجود بين نسبيت عام و مكانيك كوانتمي

ر اصل، نظريه پرداران زماني مطالعات خودشان را بر روي سياه چاله ها متمركز كردند كه مي خواستند نظريه نسبيت عام انيشتين (كه بيان مي كرد كه چگونه جرم ناشي از اشيا از خميدگي فضا-زمان ناشي مي شود) را قبول كنند. پس از آن در سال 1974 فيزيكدان دانشكاه كمبريج، استفن هاوكينگ بر پايه كار ياكوب بكنشتينJacob Bekenstein نشان داد كه مكانيك كوانتومي را بايد با نسبيت عام پيوند دهيم.
هاوكينگ پيشنهاد داد كه لبه ي منطقه اي كه ديگر نور هم نمي تواند از آن بگذرد-افق رويداد- خودش مي بايستي ذراتي مانند نوترينو يا فوتون را منتشر كند. در مكانيك كوانتومي، اصل عدم قطعيت هايزنبرگ به ذرات اجازه مي دهد كه از مناطق خلا در هر زماني خارج شوند، اگر چه معمولا خيلي سريع بعد از آن از بين مي روند. ولي اگر دو ذره يكي در منطقه افق رويداد و ديگري بيرون از آن باشد آن گاه ذره اي كه در داخل محدوده ي افق رويداد باشد توسط سياه چاله جذب خواهد شد و ديگري كه بيرون از محدوده است مي تواند به راحتي حركت كند. براي ناظر در اين حالت سياه چاله همانند يك جسم حرارتي و اين ذرات "تابش هاوكينگ" سياه چاله خواهند بود.
اين در نظريه و تئوري خوب عمل مي كند ولي در واقعيت و عملي، تابش هاي هاوكينگ خيلي ضعيف تر از آن هستند كه بتوان بر روي تابش هاي دراي نويز پس زمينه اي كيهانيCMB كه از زمان بيگ بنگ تا به حال به جا مانده اند آن ها را مشخص كرد.سياه چاله ها بسيار سرد هستند. حتي كوچك ترين سياه چاله ها، كه با توجه به هاوكينگ مي بايست گرم ترين دما را داشته باشند باز هم 8 برابر از CMB سردتر است.
به خاطر مواجه شدن با اين مشكلات فيزيكدانان اين تصميم را گرفتند تا يك سياه چاله ي گرم تر را در آزمايشگاه ها بسازند. مشخصا جمع آوري يك مقدار بسيار بزرگ گرانش در يك جا بسيار خطرناك است و غيرممكن است كه بتوان به آن نزديك شد.سياه چاله هاي مصنوعي را مي توانيم بر پايه سيستمي شبيه به حالتي كه خميدگي فضا-زمان توسط پارامتري ديگر كه از انتقال موج متاثر مي شود، بسازيم.
"ما نمي توانيم قوانين گرانشي را در محيط خودمان عوض كنيم."اين را Ulf Leonhardt در دانشگاه سنت آنريوز University of St Andrews در انگلستان به physicsworld.com گفت. "ولي ما مي توانيم پارامتر هاي متشابه در يك سيستم منقبض شده را عوض كنيم." گروه لئونارد در سنت آندريوز اولين گروهي هستند كه مي خواهند يك سياه چاله اي مصنوعي بسازند تا تابش هاوكينگ را بتوان به وسيله ي آن مشخص كرد.

فيزيك ماهي شكل !
ايده ي استفاده از سيستم هاي مشابه اولين بار توسط ويليام آنروWilliam Unruh در دانشگاه بريتيش كلمبيا در سال1981 مطرح شد. او تصور كرد كه يك ماهي بر خلاف جهت جريان آب قصد گريز از آبشاري را دارد كه ما در اين حالت آبشار را به عنوان سياه چاله فرض كرده ايم.و در يك منطقه نزديك به آبشار جريان آب آن قدر شدت مي يابد كه ديگر ماهي قدرت گريز را نخواهد داشت مانند يك افق رويداد. آنرو همچنين تصور كرد كه چه اتفاقي خواهد افتاد اگر موج هايي از طرف دريا به طرف دهانه ي رود روانه شوند.چون جريان در بالادست رود قوي تر مي شود، امواج فقط مي توانند تا يك جاي معيني بالا بيايند(برخلاف جهت جريان آب) و بعد برگشت مي خورند(در جهت جريان آب). در اين حالت رود به يك سفيدچاله تبديل مي شود و هيچ چيز نمي تواند به آن واردشود.
در آزمايش سنت آندريوز، كه از ضريب شكست يك فيبر نوري به عنوان ميدان گرانشي استفاده شد هم سياه و هم سفيد چاله را در بر مي گيرد. در اين جا ما به اين نكته بايد توجه كنيم كه سرعت نور در حالت عادي فقط به طول موج بستگي ندارد بلكه به ضريب شكست محيط هم بستگي دارد.
گروه كار خودشان را اين گونه آغاز كردند كه با فرستادن يك پالس نوري در فيبر نوري با استفاده از نتيجه اثر كر ضريب شكست محيط را اصلاح كردند. كم تر از يك ثانيه بعد آن ها يك نور آزمايشي را مي فرستند كه داراي طول موجي بلند است تا پالس نور را بگيرد. ولي با توجه به ضريب شكست اصلاح شده ي محيط اطراف پالس نوري، نور آزمايشي ما هميشه به اندازه ي كافي دچار كاهش سرعت مي شود تا مانع پيشي گرفتن از پالس نوري بشود-بنابراين پالس مانند يك سفيدچاله مي ماند. حال اگر گروه نور آزمايشي را از طرف مخالف بفرستد آن گاه نور آزمايشي به پالس نوري مي رسد ولي نمي تواند از آن عبور كند-بنابراين پالس نوري مانند يك سياه چاله مي شود.
در حالي كه ما معتقديم كه تابش هاوكينگ توسط سياه چاله هاي گرانشي ايجاد مي شوند حداقل خواصي كه ما براي ايجاد آن در آزمايشگاهمان بدان نيازمنديم چيست؟
ريناد پارنتاني، دانشگاه پاريس-سودRenaud Parentani, University Paris-Sud


پشت افق رويداد
لئونارد و هم گروهانش ثابت كردند كه افق رويداد سياه و سفيد چاله هايمان را مي توانيم با مشخص كردن سرعت نور آزمايشيمان كه هيچ گاه بيش تر از سرعت پالس نوري نمي شود، تعيين كنيم. مهمم تر از آن، آن ها اين را هم محاسبه كردند كه بايد ممكن باشد كه ذرات تابش هاوكينگ ايجاد شده در دو طرف افق رويداد را با فيلتر كردن نور هاي باقي مانده در دو طرف فيبر، مشخص كنيم.
مشخص كردن تابش هاوكينگ به فيزيكدانان كمك خواهد كرد تا پلي ميان شكاف موجود بين نسبيت عام و مكانيك كوانتمي ايجاد كنند، دو نظريه اي كه هنوز كامل نشده است. همچنين اين آزمايش مي تواند به فيزيكدانان كمك كند تا راز هاي موجود در طول موج فوتون هاي تابشي از افق رويداد را بررسي كنند كه تصور مي شود كه از صفر شروع شود قبل از اين كه تقريبا بينهايت فشرده شود توسط گرانش.
با اين وجود، ريناد پارنتاني معتقد است كه ممكن است در مدل هاي آينده ي سيستم هاي گروهي ممكن است ما تابش يك افق رويداد را ببينيم. تابش ممكن نيست كه تمام ويژگي هايي را كه ما از يك تابش هاوكينگي كه توسط يك سياه چاله ي اخترفيزيكي انتظار داريم داشته باشد را دارا باشد. براي مثال فيبر نوري به خاطر تجزيه ي نور و پراكندگي داراي محدوديت هايي است يعني طول موج فوتون هاي توليد شده در افق رويداد خيلي فشرده نخواهند بود. پارنتي پرسيد "در حالي كه ما معتقديم كه تابش هاوكينگ توسط سياه چاله هاي گرانشي ايجاد مي شوند حداقل خواصي كه ما براي ايجاد آن در آزمايشگاهمان بدان نيازمنديم چيست؟". "جواب حتي در تئوري هم مشخص نيست. ولي اين آزمايشات به ما جسارت اين را مي دهد تا بر روي مسئله عميق تر توجه كنيم."
منبع:جان كارترايت Jon Cartwright خبرنگار

تله پورت انسان ، ایده ای نه چندان دور

تله پورت چیست؟

دانشمندان چینی طی گزارشی نشان دادند امکان انتقال اطلاعات از میان فاصله ای طولانی با استفاده از شبکه های کوانتومی امکانپذیر است.
به گزارش خبرگزاری مهر، این مطالعه می تواند منجر به ارائه رایانه های سریعتر و کوچکتر کوانتومی و ارتباطات غیر قابل نفوذ و رمزگذاری شده در سرتاسر جهان شود. محققان طی این گزارش اعلام کردند توانسته اند اطلاعات را در مسافتی برابر 16 کیلومتر "تله پورت" کنند. (تله پرت به مفهوم انتقال انرژی یا ماده از مکانی به مکان دیگر بدون جا به جایی آن در فضا است.)
به گفته یکی از محققان این پروژه از دانشگاه علوم و تکنولوژی چین این طولانی ترین مسافت گزارش شده ای است که تا کنون در آن تله پورت نوری انجام گرفته است. این مسافت نسبت به تلاشهای پیشین برای اجرای چنین فرایند انتقالی 20 بار طولانی تر است.
در داستانهای تخیلی، تله پورت کردن به مفهوم انتقال دادن آنی ماده از مکانی به مکانی دیگر است. در فیزیک واقعی تله پورت بخشی ناملموس تر از دستگاه های کوانتومی است که می تواند رفتار اتمها و ذرات وابسته به آنها را توضیح دهد.
بر اساس این نظریه، ذرات نور و ماده می توانند با یکدیگر درگیر شوند و هر چه برای یک ذره رخ دهد بدون توجه به فاصله و یا نوع ماده درگیر برای ذره دیگر نیز رخ خواهد داد. آنچه دانشمندان چینی موفق به انجام آن شده اند انتقال تغییر حالت اطلاعات از پروتونی به پروتون دیگر در فاصله ای به طول 16 کیلومتر است.
دانشمندان در گذشته با جدا سازی ذرات درگیر با یکدیگر در فواصلی بیش از چند یارد مشکل داشتند. در مطالعات جدید دانشمندان چینی با استفاده از لیزر آبی، یک نیمه رسانا و یک کریستال "بتا باریوم بورات" در ابتدا دو فوتون نوری را با یکدیگر درگیر کرده و سپس فوتون پر انرژی تر را به فاصله 16 کیلومتری ارسال کرده و مشاهده کردند زمانی که یکی از فوتونها قطبیت خودرا تغییر می دهد، قطبیت فوتون دیگر نیز به همان شکل تغییر می کند.
به گفته محققان فاصله 16 کیلومتری برای تله پورت کردن به اندازه ای طولانی هست که بتوان بر اساس آن به آغاز نسل شبکه های ماهواره ای ارتباطاتی پر سرعت  بر اساس تله پورت کوانتومی اندیشید.
بر اساس گزارش گیزمودو، شاید دستیابی به سیستم ارتباطی مشابه آنچه در فیلم جنگهای ستاره ای دیده می شوند کمی تخیلی باشد اما تله پورت اطلاعات از زمین به ماهواره ها امری است که دانشمندان عملی شدن آن را طی دو سال آینده امکان پذیر می دانند.
 


 طرفداران سریال تلویزیونی پیشتازان فضا Star Trek علاقه فراوانی به درك چگونگی تله پورت دارند. در این سریال هنرپیشگان فیلم پس از قرار گرفتن در نقطه ‌ای از سفینه اینترپرایز كه ترانسپورتر نام دارد خود را در یك آن به اتاقی دیگر، سیاره‌ ای دیگر و یا كهكشانی دیگر می‌فرستند.

نویسندگان داستانهای علمی ــ تخیلی به این تكنولوژی تله پورت نام داده ‌اند و در آن تمام ذرات جسم انسان از یك موقعیت جغرافیایی به موقعیت دیگری در كهكشان ارسال شده و در مقصد همان جسم با مشخصات واقعی مجدداً بازسازی می‌شود. چگونگی عملیات انتقال كوانتمی در داستانها و فیلمهای سینمایی و تلویزیونی توضیح داده نشده است. ولی عموماً به این صورت اتفاق می‌افتد كه در ابتدا اطلاعات مولكولی اجسام را اسكن كرده و پس از ارسال به مقصد، اطلاعات دریافت شده كاملا شبیه اصل بازسازی می‌شود. در مرحله آخر مونتاژ اطلاعات دریافتی لزوماً نباید از مواد جسم اصلی استفاده شود و می‌توان از اتمهایی كه به نسخه اصلی شباهت دارند استفاده كرد. دستگاه تله پورت در داستانهای خیالی شباهت كامل به دستگاههای فكس كنونی دارد و تفاوت آن در توانایی اسكن اجسام به صورت سه بعدی و از بین بردن همزمان اطلاعات اصلی اجسام است. تله پورت كوانتومی به انتقال ذرات اطلاعات كامپیوتری كه كیو بیت Quantum bits نام دارند اطلاق می‌شود. علت نامگذاری این تكنولوژی به تله پورت انتقال اجسام تبدیل شده به كیو بیت به یك محل دیگر است.

علم با تئوری داستانها خیالی سریال پیشتازان فضا موافق نیست اما در دهه گذشته دانشمندان قدمهای بزرگی در بخش تله پورت كوانتوم برداشته ‌اند. در ابتدا با موضوع تله پورت به صورت جدی برخورد نمی‌شد و دلیل آن عدم اطمینان دانشمندان از مكانیسم اصول كوانتوم و عدم امكان اندازه گیری در مراحل اسكن و ارسال تمام ذرات اطلاعاتی اسكن شده یك اتم به مقصد بود. به زبانی ساده تر آن چه كه با استفاده از تكنولوژی كوانتوم در مبدا اسكن می‌شد قادر نبود مشابه خود را در مقصد مجدداً بازسازی كند. سرانجام گروهی شامل 6 محقق و دانشمند از كشورهای مختلف برای مشكل اسكن كوانتومی یك راه حل منطقی یافتند. آنها با استفاده از تكنیكی كه «انشتاین ــ پودالوسكی ــ روسن» نام دارد به مشكلات انتقال اطلاعات با كوانتوم خاتمه دادند. در سال 1993 این 6 دانشمند كه چارلز اچ بنت از آی بی ام و ویلیام ووتر فیزیكدان دانشگاه ویلیامز ماساچوست عضو آن بودند موافقت اصولی خود را با امكان ساخت نوعی تله پورت جهت انتقال اشیاء در صورت از بین بردن نسخه اصلی ابراز داشتند. پس از گذشت یك سال پروژه تله پورت به صورت آزمایشی در سیستم‌های گوناگون آغاز شد. در ابتدای پروژه یك فوتون، منبع نور منسجم، چرخش هسته‌ ای و یون محصور شده مورد آزمایش قرار گرفت. ویلیام ووتر در سال 1993 در مقاله ‌ای انجام تئوری تله پورت به طریق كوانتوم را عملی دانست. به نظر او تنها اطلاعات كوانتومی می‌تواند ضمن جابجایی اجسام نسخه اصلی را در مقصد از بین برده و اجازه تكثیر و یا كپی برداری از آن را ندهد. اطلاعات كوانتومی اشیا را جسم تلقی می‌كند و نمی‌تواند بدون نابود كردن اصل شبیه آن را مجدداً خلق كند. تفاوت بین فكس و تله پورت در این است كه دستگاه فكس نسخه ناقص غیر دقیق و مبهمی را چاپ می‌كند و نسخه اصلی را دست نخورده باقی می‌گذارد.
 

 

طرفداران سریال تلویزیونی پیشتازان فضا Star Trek علاقه فراوانی به درك چگونگی تله پورت دارند. در این سریال هنرپیشگان فیلم پس از قرار گرفتن در نقطه ‌ای از سفینه اینترپرایز كه ترانسپورتر نام دارد خود را در یك آن به اتاقی دیگر، سیاره‌ ای دیگر و یا كهكشانی دیگر می‌فرستند.

نویسندگان داستانهای علمی ــ تخیلی به این تكنولوژی تله پورت نام داده ‌اند و در آن تمام ذرات جسم انسان از یك موقعیت جغرافیایی به موقعیت دیگری در كهكشان ارسال شده و در مقصد همان جسم با مشخصات واقعی مجدداً بازسازی می‌شود. چگونگی عملیات انتقال كوانتمی در داستانها و فیلمهای سینمایی و تلویزیونی توضیح داده نشده است. ولی عموماً به این صورت اتفاق می‌افتد كه در ابتدا اطلاعات مولكولی اجسام را اسكن كرده و پس از ارسال به مقصد، اطلاعات دریافت شده كاملا شبیه اصل بازسازی می‌شود. در مرحله آخر مونتاژ اطلاعات دریافتی لزوماً نباید از مواد جسم اصلی استفاده شود و می‌توان از اتمهایی كه به نسخه اصلی شباهت دارند استفاده كرد. دستگاه تله پورت در داستانهای خیالی شباهت كامل به دستگاههای فكس كنونی دارد و تفاوت آن در توانایی اسكن اجسام به صورت سه بعدی و از بین بردن همزمان اطلاعات اصلی اجسام است. تله پورت كوانتومی به انتقال ذرات اطلاعات كامپیوتری كه كیو بیت Quantum bits نام دارند اطلاق می‌شود. علت نامگذاری این تكنولوژی به تله پورت انتقال اجسام تبدیل شده به كیو بیت به یك محل دیگر است.

علم با تئوری داستانها خیالی سریال پیشتازان فضا موافق نیست اما در دهه گذشته دانشمندان قدمهای بزرگی در بخش تله پورت كوانتوم برداشته ‌اند. در ابتدا با موضوع تله پورت به صورت جدی برخورد نمی‌شد و دلیل آن عدم اطمینان دانشمندان از مكانیسم اصول كوانتوم و عدم امكان اندازه گیری در مراحل اسكن و ارسال تمام ذرات اطلاعاتی اسكن شده یك اتم به مقصد بود. به زبانی ساده تر آن چه كه با استفاده از تكنولوژی كوانتوم در مبدا اسكن می‌شد قادر نبود مشابه خود را در مقصد مجدداً بازسازی كند. سرانجام گروهی شامل 6 محقق و دانشمند از كشورهای مختلف برای مشكل اسكن كوانتومی یك راه حل منطقی یافتند. آنها با استفاده از تكنیكی كه «انشتاین ــ پودالوسكی ــ روسن» نام دارد به مشكلات انتقال اطلاعات با كوانتوم خاتمه دادند. در سال 1993 این 6 دانشمند كه چارلز اچ بنت از آی بی ام و ویلیام ووتر فیزیكدان دانشگاه ویلیامز ماساچوست عضو آن بودند موافقت اصولی خود را با امكان ساخت نوعی تله پورت جهت انتقال اشیاء در صورت از بین بردن نسخه اصلی ابراز داشتند. پس از گذشت یك سال پروژه تله پورت به صورت آزمایشی در سیستم‌های گوناگون آغاز شد. در ابتدای پروژه یك فوتون، منبع نور منسجم، چرخش هسته‌ ای و یون محصور شده مورد آزمایش قرار گرفت. ویلیام ووتر در سال 1993 در مقاله ‌ای انجام تئوری تله پورت به طریق كوانتوم را عملی دانست. به نظر او تنها اطلاعات كوانتومی می‌تواند ضمن جابجایی اجسام نسخه اصلی را در مقصد از بین برده و اجازه تكثیر و یا كپی برداری از آن را ندهد. اطلاعات كوانتومی اشیا را جسم تلقی می‌كند و نمی‌تواند بدون نابود كردن اصل شبیه آن را مجدداً خلق كند. تفاوت بین فكس و تله پورت در این است كه دستگاه فكس نسخه ناقص غیر دقیق و مبهمی را چاپ می‌كند و نسخه اصلی را دست نخورده باقی می‌گذارد.

ووتر و همكارانش نشان دادند از مشكلات اصولی كوانتوم عدم توانایی در اندازه گیری و اسكن دقیق ذرات بسیار ریز اتم در مبدا است كه سبب می‌شود مشابه جسم در مقصد دقیقاً مانند اصل آن نباشد. ووتر با ارائه تئوری دیگری كه از فرضیه Spooky action at a distance «عملیات شبح و روح در فاصله دور» الهام گرفته اعتقاد دارد اگر 2 ذره را با هم ارتباط داده و درگیر كنیم، آنها در موقعیتی قرار خواهند گرفت تا مانند یك شی عمل كنند. هر عمل و تغییری كه در اصل یكی از آنها وارد كنیم دقیقاً منجر به ایجاد همان تغییر در دیگری خواهد شد اگر چه فاصله بین دو ذره بسیار زیاد باشد.

Entanglement روش درگیری در ارتباط دو ذره اطلاعاتی دور از هم است. پس از برش فوتون و تقسیم آن به دو قسمت، فوتون‌ تقسیم شده در جهت مخالف دیگری به حركت درآمده و در واقع تله پورت می‌شود در چنین شرایطی انجام هر تغییراتی در فوتون اولیه فوتون دوم را هم تحریك كرده و اثرات تغییر در آن هم مشاهده خواهد شد. ساموئل برانشتاین تئوری ووتر را تائید كرده و آن را به گونه دیگری توضیح می‌دهد. او می‌گوید فرضیه درگیری و ارتباط ذره ‌ها با یكدیگر مانند رابطه عاشقانه بین دو زوج است كه كاملاً به خصوصیات اخلاقی طرف دیگر خود آشنا هستند و می‌توانند به جای دیگری به هرگونه سئوالی پاسخ دهند اگر چه در میان آنها هزاران مایل فاصله باشد. از دیگر موفقیت‌های تئوری تله پورت در سال 1993، انتقال تعدادی كیو بیت با كمك فوتون از یك آزمایشگاه واقع در زیرزمین دانشكده پزشكی به آزمایشگاهی دیگر در فاصله 2 كیلومتری است. این آزمایش به نام گیسین از دیگر اعضای تیم فیزیكدانان و 20 تن از دانشجویان فارغ ‌التحصیل بخش تحقیقات دانشگاه ژنو كشور سوئیس به ثبت رسیده است. گیسین یك سال پس از آن به ركورد دیگری دست یافت و توانست با موفقیت یك فوتون را در مسافت 4 مایلی جابجا كند.

ابتدا در سال 1997 و سپس در سال 1998نیكلاس گیسین در راس تیمی از دانشمندان موفق به انتقال اولین حجم نوری 2 بعدی به نقطه ‌ای دیگر (از یك گوشه میز به گوشه دیگر میز) شد.

ساموئل برانشتاین پرفسور مشهور رشته انفورماتیك دانشگاه بنگور ولز انگلستان انجام آزمایشهای موفقیت آمیز گیسین را قدم مهمی در رسیدن به هدف تله پورت دانست.

تله پورت در صورت رسیدن كامل به اهداف آن برای انسان بسیار مفید خواهد بود. نیكلاس گیسین می‌گوید با تكنولوژی فعلی تله پورت یك بعد فیزیكی مانند مداد بیشتر به رویا شباهت دارد و واقعیت این است كه برخلاف داستانهای خیالی، دانشمندان حتی راجع به انتقال انسان فكر هم نمی‌كنند. در آینده نزدیك از كوانتوم در بخشهای گوناگون علم و در حل مشكلات روزانه اشخاص و كسب و كار، كامپیوتر، تلفن راه دور، ارتباط با اینترنت، سیستم‌های امنیتی، نقل و انتقال الكترونیكی وجوه بانكی و رای گیری الكترونیكی استفاده خواهد شد.

آنتون زیلینگر فیزیكدان دانشگاه وین در اتریش از اعضای تیم تله پورت كوانتومی در سال 1997 بود. او اعتقاد دارد تكنولوژی كوانتوم در آینده نزدیك ابتدا كامپیوتر و روشهای ارتباطی و مخابراتی را متحول خواهد ساخت؛ تغییراتی مانند ارسال پیامهای سری سوار بر امواج فیبر نوری توسط كامپیوتر جهت گشودن اسامی رمز بدون ترس از دستیابی شخص و یا كامپیوتر دیگری به آن رمز دور از ذهن به نظر نمی‌رسد.

پس از موفقیت تیم فیزیكدانان دانشگاه ملی اتریش در تله پورت نور از یك آزمایشگاه به آزمایشگاه دیگر دكتر دیوید وایت هاوس، سردبیر بخش اخبار علمی بی بی سی به تعدادی از سئوالات شنوندگان خود در مورد جابجایی به راه دور پاسخ گفت.

جابجایی نور چه اثری بر زندگی مردم دارد؟

كامپیوترهای بسیار سریع آینده بر اساس تشعشات نوری با به كارگیری انرژی اتم و یا مكانیسم كوانتوم طراحی خواهند شد و استفاده از نور و كوانتوم سرعت كامپیوترها را بیش از یك تریلیون بار افزایش خواهد داد.

تله پورت انسان در سریال Star Trek چگونه انجام می‌شود و آیا شباهتی با موفقیت‌های دانشمندان فیزیك دارد؟ در آن فیلم بدن انسان به میلیاردها ذره اطلاعاتی تبدیل شده و پس از تله پورت، در مقصد كیوبیت‌ها مجدداً بازسازی شده و شخصیت و هویت هنرپیشه اصلی از بین رفته و كپی آن به زندگی ادامه می‌دهد. این تئوری هیچ شباهتی با فرضیه های دانشمندان ندارد.

آیا زمانی خواهد رسید كه ما بتوانیم اشیاء را به حركت در آوریم؟

با تكنولوژی موجود جواب منفی است. به نظر می‌رسد جابجایی فوتون كه فاقد وزن است بیشترین موفقیت ما تا امروز بوده است. در چند سال آینده ما قادر خواهیم بود یك اتم را تله پورت كنیم، برخی از دانشمندان از آن هم فراتر رفته و می‌‌گویند در آینده نه چندان دور ما شاهد جابجایی ویروس از یك نقطه به نقطه ‌ای دیگر خواهیم بود.

آیا سرانجام روزی خواهد رسید تا انسان تله پورت شود؟

برای تله پورت انسان به دانشی بیش از آنچه كه اكنون در اختیار است احتیاج داریم. ما باید موقعیت دقیق هر اتم انسان را بدانیم تا مقدمات تله پورت انسان فراهم شود. این تعداد اتم شاید بیش از عدد 1 با 19 صفر در مقابل آن باشد. برای جابجایی چنین اطلاعاتی با سریعترین سیستم ارسال موجود ما به زمانی بیش از عمر كهكشان خود نیاز داریم كه در حدود 15 میلیارد سال است. از مشكلات دیگر تله پورت انسان، مسائل حقوقی آن است به طور مثال اگر قرار باشد پس از تله پورت اصل نابود شود، آیا از بین بردن اصل جنایت تلقی می‌شود؟ و یا چه كسی و یا سازمان می‌تواند تطابق كامل میان نسخه اصلی و بازسازی شده را تضمین كند؟

به هرحال دوستداران سریال تلویزیونی پیشتازان فضا احتمالاً باید زمان زیادی را در انتظار باشند تا رویای تله پورت به واقعیت بپیوندد.


 

منبع :www.mojnews.com

 

ادامه نوشته

ایده ای برای سفر به گذشته

فیزیکدانان کوانتوم در موسسه تکنولوژی ماساچوست MIT معتقدند امکان خلق ماشین زمانی که بتواند بدون ایجاد اثر "پارادوکس پدربزرگ" بر روی گذشته تاثیر بگذارد وجود دارد.

دانشمندان برای سالها توانسته بودند حالت کوانتومی را از جایی به جایی دیگر تله پورت (انتقال ماده یا انرژی با سرعتی بالاتر از سرعت نور) کنند.

اکنون "سث لوید" و گروهی از محققان MIT اعلام کردند با استفاده از چنین اصولی و با کمک گرفتن از دیگر تاثیرات قدرتمند کوانتومی که به Postselection شهرت دارند امکان بازگشت به گذشته وجود خواهد داشت.

به گفته "لوید" امکان کانال زدن از آینده به گذشته برای ذرات و برای انسانها وجود دارد. Postselection بخشی حیاتی از دانش در حال تکامل محاسبات رایانه ای کوانتومی به شمار می رود.

در محاسبات سنتی در صورتی که یک کاربر نیاز داشت بداند کدام یک از متغیرها در یک معادله منجر به پاسخ درست خواهد شد رایانه باید تمامی ترکیبها را مورد آزمایش قرار می داد تا ترکیب درست را کشف کند.

در رایانه های کوانتومی طبق رفتارهای عجیب و موازی ذرات تحت اتمی، به نظر می آید امکان ساده سازی این روند به واسطه اجرا کردن همزمان تمامی متغییرهای ممکن و انتخاب ترکیبی که به پاسخ درست منجر می شود وجود دارد.

پروفسور لوید و تیمش اعلام کردند با ترکیب تله پورت کردن و Postselection می توان فرایند تله پورت کردن را به صورت وارونه عملی کرد.

به این شکل که Postselection به کاربر امکان می دهد حالت کوانتومی قابل انتقال را تعیین کرده و قبل از آغاز تله پورت کردن حالتهای کوانتومی درست را مشخص کند.

بر خلاف دیگر نظریه های تله پورت کردن، این نظریه از مواجهه با پارادوکس پدربزرگ و یا پارادوکس سفر به گذشته جلوگیری می کند. (درصورتی که بتوانید به گذشته سفر کنید و به صورت تصادفی پدربزرگ خود را بکشید، تضاد یا پارادوکسی را ایجاد کرده اید زیرا در آینده هرگز متولد نخواهید شد پس نمی توانید به گذشته بازگشته و بر روی آن تاثیر بگذارید.) این نظریه در حالتهای ذره ای نیز مشکل آفرین است زیرا ذرات نیز می توانند به گونه ای گذشته خود را نابود کرده و یا آن را تغییر دهند.

با این حال به دلیل طبیعت احتمالی دستگاه های کوانتومی به نظر می رسد روشهای "لوید" از بروز این پارادوکس جلوگیری می کند. هر آنچه به واسطه سفر در زمان به وجود می آید باید از احتمال محدود رخ دادن برخوردار باشد.
نظریه لوید بسیار بحث برانگیز است. برخی از فیزیکدانان از آن به عنوان نظریه ای غیر عملی و امکان ناپذیر یاد کرده اند اما لوید معتقد است این نظریه می تواند درک انسان را از فیزیک بهبود دهد و امیدوار است نظریه اش بتواند در ارائه فرمولی از نظریه کوانتوم گرانشی موثر واقع شود.

تله پورت انسان

تله پورت چیست؟ انتقال انسان و اشیاء بصورت نور

طرفداران سریال تلویزیونی پیشتازان فضا علاقه فراوانی به درک چگونگی تله پورت دارند. در این سریال هنرپیشگان فیلم پس از قرار گرفتن در نقطه ‌ای از سفینه اینترپرایز که ترانسپورتر نام دارد خود را در یک آن به اتاقی دیگر، سیاره‌ ای دیگر و یا کهکشانی دیگر می‌فرستند.
نویسندگان داستانهای علمی ــ تخیلی به این تکنولوژی تله پورت نام داده ‌اند و در آن تمام ذرات جسم انسان از یک موقعیت جغرافیایی به موقعیت دیگری در کهکشان ارسال شده و در مقصد همان جسم با مشخصات واقعی مجدداً بازسازی می‌شود. چگونگی عملیات انتقال کوانتمی در داستانها و فیلمهای سینمایی و تلویزیونی توضیح داده نشده است. ولی عموماً به این صورت اتفاق می‌افتد که در ابتدا اطلاعات مولکولی اجسام را اسکن کرده و پس از ارسال به مقصد، اطلاعات دریافت شده کاملا شبیه اصل بازسازی می‌شود. در مرحله آخر مونتاژ اطلاعات دریافتی لزوماً نباید از مواد جسم اصلی استفاده شود و می‌توان از اتمهایی که به نسخه اصلی شباهت دارند استفاده کرد. دستگاه تله پورت در داستانهای خیالی شباهت کامل به دستگاههای فکس کنونی دارد و تفاوت آن در توانایی اسکن اجسام به صورت سه بعدی و از بین بردن همزمان اطلاعات اصلی اجسام است. تله پورت کوانتومی به انتقال ذرات اطلاعات کامپیوتری که کیو بیت  Quantum bits

 نام دارند اطلاق می‌شود. علت نامگذاری این تکنولوژی به تله پورت انتقال اجسام تبدیل شده به کیو بیت به یک محل دیگر است.
علم با تئوری داستانها خیالی سریال پیشتازان فضا موافق نیست اما در دهه گذشته دانشمندان قدمهای بزرگی در بخش تله پورت کوانتوم برداشته ‌اند. در ابتدا با موضوع تله پورت به صورت جدی برخورد نمی‌شد و دلیل آن عدم اطمینان دانشمندان از مکانیسم اصول کوانتوم و عدم امکان اندازه گیری در مراحل اسکن و ارسال تمام ذرات اطلاعاتی اسکن شده یک اتم به مقصد بود. به زبانی ساده تر آن چه که با استفاده از تکنولوژی کوانتوم در مبدا اسکن می‌شد قادر نبود مشابه خود را در مقصد مجدداً بازسازی کند. سرانجام گروهی شامل 6 محقق و دانشمند از کشورهای مختلف برای مشکل اسکن کوانتومی یک راه حل منطقی یافتند. آنها با استفاده از تکنیکی که «انشتاین ــ پودالوسکی ــ روسن» نام دارد به مشکلات انتقال اطلاعات با کوانتوم خاتمه دادند.
در سال 1993 این 6 دانشمند که چارلز اچ بنت از آی بی ام و ویلیام ووتر فیزیکدان دانشگاه ویلیامز ماساچوست عضو آن بودند موافقت اصولی خود را با امکان ساخت نوعی تله پورت جهت انتقال اشیاء در صورت از بین بردن نسخه اصلی ابراز داشتند. پس از گذشت یک سال پروژه تله پورت به صورت آزمایشی در سیستم‌های گوناگون آغاز شد. در ابتدای پروژه یک فوتون، منبع نور منسجم، چرخش هسته‌ ای و یون محصور شده مورد آزمایش قرار گرفت.
ویلیام ووتر در سال 1993 در مقاله ‌ای انجام تئوری تله پورت به طریق کوانتوم را عملی دانست. به نظر او تنها اطلاعات کوانتومی می‌تواند ضمن جابجایی اجسام نسخه اصلی را در مقصد از بین برده و اجازه تکثیر و یا کپی برداری از آن را ندهد. اطلاعات کوانتومی اشیا را جسم تلقی می‌کند و نمی‌تواند بدون نابود کردن اصل شبیه آن را مجدداً خلق کند. تفاوت بین فکس و تله پورت در این است که دستگاه فکس نسخه ناقص غیر دقیق و مبهمی را چاپ می‌کند و نسخه اصلی را دست نخورده باقی می‌گذارد.
ووتر و همکارانش نشان دادند از مشکلات اصولی کوانتوم عدم توانایی در اندازه گیری و اسکن دقیق ذرات بسیار ریز اتم در مبدا است که سبب می‌شود مشابه جسم در مقصد دقیقاً مانند اصل آن نباشد. ووتر با ارائه تئوری دیگری که از فرضیه

Spooky action at a distance

«عملیات شبح و روح در فاصله دور» الهام گرفته اعتقاد دارد اگر 2 ذره را با هم ارتباط داده و درگیر کنیم، آنها در موقعیتی قرار خواهند گرفت تا مانند یک شی عمل کنند. هر عمل و تغییری که در اصل یکی از آنها وارد کنیم دقیقاً منجر به ایجاد همان تغییر در دیگری خواهد شد اگر چه فاصله بین دو ذره بسیار زیاد باشد
  Entanglement

 روش درگیری در ارتباط دو ذره اطلاعاتی دور از هم است. پس از برش فوتون و تقسیم آن به دو قسمت، فوتون‌ تقسیم شده در جهت مخالف دیگری به حرکت درآمده و در واقع تله پورت می‌شود در چنین شرایطی انجام هر تغییراتی در فوتون اولیه فوتون دوم را هم تحریک کرده و اثرات تغییر در آن هم مشاهده خواهد شد.
ساموئل برانشتاین تئوری ووتر را تائید کرده و آن را به گونه دیگری توضیح می‌دهد. او می‌گوید فرضیه درگیری و ارتباط ذره ‌ها با یکدیگر مانند رابطه عاشقانه بین دو زوج است که کاملاً به خصوصیات اخلاقی طرف دیگر خود آشنا هستند و می‌توانند به جای دیگری به هرگونه سئوالی پاسخ دهند اگر چه در میان آنها هزاران مایل فاصله باشد.
از دیگر موفقیت‌های تئوری تله پورت در سال 1993، انتقال تعدادی کیو بیت با کمک فوتون از یک آزمایشگاه واقع در زیرزمین دانشکده پزشکی به آزمایشگاهی دیگر در فاصله 2 کیلومتری است. این آزمایش به نام گیسین از دیگر اعضای تیم فیزیکدانان و 20 تن از دانشجویان فارغ ‌التحصیل بخش تحقیقات دانشگاه ژنو کشور سوئیس به ثبت رسیده است. گیسین یک سال پس از آن به رکورد دیگری دست یافت و توانست با موفقیت یک فوتون را در مسافت 4 مایلی جابجا کند.
ابتدا در سال 1997 و سپس در سال 1998نیکلاس گیسین در راس تیمی از دانشمندان موفق به انتقال اولین حجم نوری 2 بعدی به نقطه ‌ای دیگر (از یک گوشه میز به گوشه دیگر میز) شد.
ساموئل برانشتاین پرفسور مشهور رشته انفورماتیک دانشگاه بنگور ولز انگلستان انجام آزمایشهای موفقیت آمیز گیسین را قدم مهمی در رسیدن به هدف تله پورت دانست.
تله پورت در صورت رسیدن کامل به اهداف آن برای انسان بسیار مفید خواهد بود. نیکلاس گیسین می‌گوید با تکنولوژی فعلی تله پورت یک بعد فیزیکی مانند مداد بیشتر به رویا شباهت دارد و واقعیت این است که برخلاف داستانهای خیالی، دانشمندان حتی راجع به انتقال انسان فکر هم نمی‌کنند. در آینده نزدیک از کوانتوم در بخشهای گوناگون علم و در حل مشکلات روزانه اشخاص و کسب و کار، کامپیوتر، تلفن راه دور، ارتباط با اینترنت، سیستم‌های امنیتی، نقل و انتقال الکترونیکی وجوه بانکی و رای گیری الکترونیکی استفاده خواهد شد.
آنتون زیلینگر فیزیکدان دانشگاه وین در اتریش از اعضای تیم تله پورت کوانتومی در سال 1997 بود. او اعتقاد دارد تکنولوژی کوانتوم در آینده نزدیک ابتدا کامپیوتر و روشهای ارتباطی و مخابراتی را متحول خواهد ساخت؛ تغییراتی مانند ارسال پیامهای سری سوار بر امواج فیبر نوری توسط کامپیوتر جهت گشودن اسامی رمز بدون ترس از دستیابی شخص و یا کامپیوتر دیگری به آن رمز دور از ذهن به نظر نمی‌رسد.

پس از موفقیت تیم فیزیکدانان دانشگاه ملی اتریش در تله پورت نور از یک آزمایشگاه به آزمایشگاه دیگر دکتر دیوید وایت هاوس، سردبیر بخش اخبار علمی بی بی سی به تعدادی از سئوالات شنوندگان خود در مورد جابجایی به راه دور پاسخ گفت.

جابجایی نور چه اثری بر زندگی مردم دارد؟
کامپیوترهای بسیار سریع آینده بر اساس تشعشات نوری با به کارگیری انرژی اتم و یا مکانیسم کوانتوم طراحی خواهند شد و استفاده از نور و کوانتوم سرعت کامپیوترها را بیش از یک تریلیون بار افزایش خواهد داد.

تله پورت انسان در سریال

چگونه انجام می‌شود و آیا شباهتی با موفقیت‌های دانشمندان فیزیک دارد؟
در آن فیلم بدن انسان به میلیاردها ذره اطلاعاتی تبدیل شده و پس از تله پورت، در مقصد کیوبیت‌ها مجدداً بازسازی شده و شخصیت و هویت هنرپیشه اصلی از بین رفته و کپی آن به زندگی ادامه می‌دهد. این تئوری هیچ شباهتی با فرضیه های دانشمندان ندارد

آیا زمانی خواهد رسید که ما بتوانیم اشیاء را به حرکت در آوریم؟
با تکنولوژی موجود جواب منفی است. به نظر می‌رسد جابجایی فوتون که فاقد وزن است بیشترین موفقیت ما تا امروز بوده است. در چند سال آینده ما قادر خواهیم بود یک اتم را تله پورت کنیم، برخی از دانشمندان از آن هم فراتر رفته و می‌‌گویند در آینده نه چندان دور ما شاهد جابجایی ویروس از یک نقطه به نقطه ‌ای دیگر خواهیم بود.

آیا سرانجام روزی خواهد رسید تا انسان تله پورت شود؟

برای تله پورت انسان به دانشی بیش از آنچه که اکنون در اختیار است احتیاج داریم. ما باید موقعیت دقیق هر اتم انسان را بدانیم تا مقدمات تله پورت انسان فراهم شود. این تعداد اتم شاید بیش از عدد 1 با 19 صفر در مقابل آن باشد. برای جابجایی چنین اطلاعاتی با سریعترین سیستم ارسال موجود ما به زمانی بیش از عمر کهکشان خود نیاز داریم که در حدود 15 میلیارد سال است. از مشکلات دیگر تله پورت انسان، مسائل حقوقی آن است به طور مثال اگر قرار باشد پس از تله پورت اصل نابود شود، آیا از بین بردن اصل جنایت تلقی می‌شود؟ و یا چه کسی و یا سازمان می‌تواند تطابق کامل میان نسخه اصلی و بازسازی شده را تضمین کند؟
به هرحال دوستداران سریال تلویزیونی پیشتازان فضا احتمالاً باید زمان زیادی را در انتظار باشند تا رویای تله پورت به واقعیت بپیوندد.
 

منبع :cph-theory.persiangig.ir

در هم تنیدگی کوانتومی و کامپیوترهای کوانتومی


دو ذره هنگامی در هم تنیده خوانده می شوند که ویژه حالت هایشان یکسان باشند(هنگامی دو ذره دارای ویژه حالات برابر هستند که چهار عدد کوانتومی شان با یکدیگر برابر باشد.این چهار عدد کوانتومی عبارتند از:عدد کوانتومی اصلی,عدد کوانتومی مغناطیسی,عدد کوانتومی تکانه زاویه ای و عدد کوانتومی اسپینی)یعنی اینکه هیچکدام از آنان با ویژگی های خاص و دقیقی که مربوط به تعیین وضعیت ذره است(مکان یا قطبش)آغاز نیم شوند.در این وضعیت هنگامیکه قطبش یک فوتون را که به صورت کتره ای وضعیت خاصی به خود میگیرد تعیین کنیم به طرز حیرت آوری در خواهیم یافت که پولاریزاسیون فوتون دیگر همواره هماهنگ با زوج خود است.
بنابر نظریه ی کوانتومی یک جفت فوتون را به گونه ای می توان در هم تنیده کرد که ویژگی های آنها به شکلی ناگشودنی به پیوند هم در آیند.چنین پیوندی حتی اگر فوتون ها به دو نقطه مقابل زمین فرستاده شوند پابرجا خواهند ماند.این پیوند و سرعت انتقال اطلاعات به فاصله بستگی ندارند. این بدان معناست که این اطلاعات می توانند با سرعتی بیش از سرعت نور حرکت کنند اما می دانیم که سرعت ترابری کوانتومی نمی تواند بیش از سرعت نور باشد! این جاست که انسان به شک می افتد!قانون ترابری کوانتومی صحیح نیست؟ این ذرات نمی توانند چنین امکانی را ایجاد کنند؟این مقاله به بررسی چگونگی ارتباط بین این دو ذره می پردازد.

باطل نمای EPR
اساس ایجاد این باطل نما این بود که نشان داده شود که این مفهوم از نظریه کوانتومی آن قدر غیر قابل قبول است که یا باید این نظریه نادرست باشد و یا از جهاتی ناقص.
این انشمندان نتوانستند بپذیرند که تنها به این دلیل که اندازه گیری های کوانتومی ریشه در احتملات دارند,اندازه گیری یک فوتون در مکانی بتواند در مکانی دیگر اثر فیزیک لحظه ای داشته باشند


نوعی از باطل نمای EPR
باطل نمای EPR تاکنون به شکل های مختلفی ارائه شده است اما در اینجا ما برای تبیین هرچه بهتر خواص ذارت درهم تنیده از باطل نمای استوار بر فوتون ها استفاده می کنیم
فرض کنید:
یک جفت فوتون را که با زاویه 90 درجه نسبت به هم پولاریزه شده اند(پولاریزاسیون=قطبیدگی=موقعیت مکانی جنبه ی موج گونه فوتون وقتی از نقطه اولیه اش دور می شود)در هم تنیده اید.
تا پیش از اینکه عمل اندازه گیری را انجام دهید نمی توانید بدانید که پولاریزاسیون هر یک به چه صورتیست.
تمام انچه که با اطمینان میدانید این است آنها بر هم عمودند.
اکنون شما دو فوتون مذبور را در مسیری حرکت میدهید تا به صافی های قطبنده ای برخورد کنند که در سر راهشان قرار داده اید این دو فوتون قطعا با هر زاویه ای که قطبیده شوند نسبت به هم عمودند.
اکنون همه چیز مرتب بنظر میرسد اما تا زمانیکه فوتون اول به صافی برخورد نکرده است شما نمی دانید آیا از میان آن گذر خواهد کرد یا نه به همین ترتیبت فوتون دوم نیز تا لحظه ای که فوتون اول به صافی برخورد نکرده نمی داند به چه صورت پولاریزه خواهد شد.
شما فقط و فقط میدانید پولاریزه شدن فوتون اول تحت هر زاویه ای پنجاه-پنجاه است بنابراین رفتار فوتون دوم وابسته به رفتار اول است. پس فوتون دوم باید از طریقی از فوتون اول آگاه شود حتی اگر فاصله فضایی بین آنها بسیار زیاد باشد و این را هم مدنظر داشته باشید که این اطلاع رسانی باید لحظه ای باشد.
چنین چیزی دقیقا از آنجا ناشی می شود که نتایج اندازه گیری های کوانتومی تا زمانیکه واقعا انجام نگرفته اند غیر قطعی و نامعین هستند.
اما اگر به طریقی قطبش های دو فوتن در آغاز تعیین شده باشند ماجرا فرق می کند هرچند که ندانیم قطبش ها چگونه اند.
اما از دیدگاه فوتون ها همه چیز از پیش تعین شده است هر فوتون در حالت معینی قرار دارد به این ترتیب این که دو اندازه گیری هنگامی مشخص خواهند شد که فوتون ها کارشان را انجام دهند نتیجه یک برنامه ریزی قبلی است نه یک ارتباط!
به عبارت دیگر باطل نمای EPRچنین استنباط می کرد که چون قطبش های فوتون ها تا زمانیکه اندازه گیری نشده اند نامعین اند از این رو این جفت فوتون ها باید به صورت لحظه ای چنان ارتباط برقرار کنند تا درستی اندازه گیری های همزمان برروی خود را تضمین کنند چنین تصوری نامعقول به نظر می رشد و ان چه که از دید این دانشمندان معقول تر به نظر می رسد این است که نظریه ی کوانتومی ناقص است !
همین مهم باعث شد تا انیشتن این نظریه را ناتمام بخواند وی می گفت هر ذره خود باید بداند که چیست و کجاست حتی اگر ما ندانیم! ودیگر اینکه نباید یک ذره پیام و یا علامتی را سریعتر از سرعت نور دریافت کند.
بعد از تلاش های فراوان دانشمندان فهمیدند که بررسی ذرات در هم تنیده می تواند مکانیک کوانتومی را از این جایی که متصور میشود جابه جا کند. یعنی ترکیبی از جایگزیدگی(که در آن سیگنال ها با سرعت نور حرکت می کنند) ورئالیسم فیزیکی(این عبارت نظریه ای است که توسط جان استوارت بل ارائه شد و بیانگر ان است که ذرات دارای خواص معین -اگرچه ناپیدا- هستند. طبق این نظریه بررسی متغیرهای محلی-جایگزیده- هرگز نمی تواند تامین کننده تمامی پیش بینی های کوانتومی باشد.


پیشنهاداتی برای رفع این معضل
در نظریه ای بیان می شود که ذرات کوانتومی دارای متغیرهای پنهانی هستند که سرشت های ذاتی آنها را تشکیل می دهند و برای هر ذره اختصاصی و معین اند. هنگامیکه روی هریک از آنها دست به اندازه گیری می زنید این متغیر های پنهان با ابزار اندازه گیری شما برهم کنش می کنند تا نتیجه ای حاصل شود در مجموعه ای از ذرات کوانتومی هرقدر که با دقت مرتب شده باشند همواره گستره ای از متغیرهای پنهان وجود دارد که دقیقا مثل یک گاز معمولی عمل می کند به طوری که برخی ازاتم ها با سرعتی بش از سرعت میانگین و برخی بیش از ان حرکت می کنند.
در این نسخه از نظریه ی کوانتومی به دلیل این که ذراتی که مورد اندازه گیری قرار می گیرند دارای گستره ای از سرشت های ذاتی هستند اندازه گیری آنها نیز به گستره ای از پیامد ها منتهی می شوند. اصل عدم قطعیت هنوز سازگار است.از لحاظ علمی این نظریه دقیقا معادل نظریه کوانتومی معمولی است در واقع این نظریه یک بازسازی و بازتعبیر ریاضی از معادلات استاندارد است و بنابراین به همان نتایج منجر می شود.
اما موضوع آزار دهنده ای در آن نفهته است:نظریه کوانتومی دارای مجموعه ای از سرشت های کاملا ناکلاسیک است بنابراین اگرچه این نظریه سعی کرد تا تعریف کلاسیکی را به ذات کوانتومی بازگرداند اما نمی تواند واقعا یک نظریه کلاسیکی باشد و این چنین هم نیست.


پنج سال بعد از ارائه ی این نظریه دانشمندان عقیده ای دیگر را ابراز داشتند:
به عنوان مثال در آزمایشEPR  ممکن است شما بدانید که یکی از فوتون های موجود در یک جفت فوتون به صورت قائم پولاریزه شده است بنابراین فوتون دیگر باید به صورت افقی پولاریزه شده باشد. اما پولاریزیشن فوتون ها به سادگی می تواند عکس این حالت نیز باشد. سوال این است که چرا یکی از احتمالات به وقوع می پیوندد و احتمال دیگر نه!

بر طبق این نظریه هر دو احتمال روی می دهند اما در جهان های مختلف !

در حقیقت هرگاه یک اندازه گیری کوانتومی انجام می گیرد جهان های مختلف از هم "جدا" میشوند و برای هریک از پیامد های ممکن یک جهان وجود خواهد داشت ما به این دلیل یک نتیجه خاص را می بینیم که در جهانی زندگی می کنیم که این نتیجه روی می دهد !

اما این نظریه نقض عدم قطعیت را در پی دارد زیرا چنین چیزی بدان معناست که می توان سرعت الکترون را در یک جهان و موقعیت ان را در جهان دیگر اندازه گرفت و سپس مشاهدات را با یکدیگر تر کیب کرد !

جالبرتین و زیباترین فرضیه!(با دقت بخوانید!)
در این نظریه نکات جالبتری در مورد پتانسیل کوانتومی آشکار می شود. پتانسیل کوانتومی شماری از ویژگی هایی را داراست که ما را از نظریات مرسوم دور می کند یکی از انها مفهوم کلیت[1] است.
دانش کلاسیک همواره یک کل را مجموعه اجزاء می داند. با این نگرش برای درک ماهیت یک کلیت کافیست شما ماهیت اجزاء آن را شناسایی کرده و سپس چگونگی تداخل عملکرد این اجزاء با یکدیگر را بررسی کنید. درحالی که نظریه پتانسیل کوانتومی این نظریه را واژگون می کند و اعلام می دارد که در واقع کل است که رفتار و عملکرد اجزا را سازمان می دهد. این برداشت می گوید ذرات زیر اتمی چیزهایی مستقلی نیستند بلکه همگی جزئی از یک کلیت تقسیم ناپذیر می باشند .

این ایده همچنین توضیح می دهد که چگونه الکترونها در پلاسما- و در سایر حالات خاص مثل حالت ابررسانایی- همچون یک کل ماهیتا همبسته رفتار می کنند.

الکترون ها پراکنده نیستند بلکه از خلال کنش پتانسیل کوانتومی تمامی این نظام تحت تاثیر یک حرکت سازمان یافته ی هم آوا قرار دارد. بنابراین حرکت آنها یک حرکت کاملا نظام مند است. این کلیت کوانتومی پدیده ها بیشتر به وحدت سازمان یافته ی [2] یک موجود زنده شبیه است و کمتر به هماهنگی کرد اجزاء یک ماشین دست ساز بشر شباهت دارد.
ویژگی اعجاب آور تر پتانسیل کوانتومی پیامد های آن در ارتباط با موضوع مکان یا مکان یابی بود.در سطح زندگی روزمره ی ما,اشیا مکان خاص خود را دارند. اما در سطح زیر کوانتوم - یعنی سطحی که پتانسیل کوانتوم عملکرد پیدا می کند- دیگر جا و مکانی معنا ندارد. یعنی همه نقاط با همه نقاط دیگر در فضا یکی می شوند و سخن گفتن از چیزی که جدا از چیز دیگریست بی معناست. فیزیکدان ها این خصلت کوانتوم را لا مکانی می نامند.

ورود به جفت ذرات:
وجه لامکانی پتانسیل کوانتوم ما را قادر می سازد تا پیوند میان ذرات دوقلو را توضیح دهیم، بی آنکه اصل ویژه عدم اعمال نسبیت در مورد هر آنچه که سرعت حرکتش بیشتر از سرعت نور است را نقض کند.

به آزمایش زیر دقت کنید:
یک ماهی را مجسم کنید که در اکواریوم در حال شنا کردن است.
خیال کنید شما تا به حال نه ماهی دیده اید نه آکواریوم.
تنها آشنایی شما با آنها از طریق دو دوربین تلویزیونی است که یکی از آنها روبه روی اکواریوم قرار گرفته و دیگری در کنارش

وقتی شما به دو صفحه ی تلویزیون نگاه کنید ،شاید به اشتباه بیافتید و تصور کنید که به دو ماهی متفاوت نگاه می کنید به هرحال از آنجا که دوربینها هریک زاویه ای متفاوت دارند، هریک از تصاویر قدری متفاوت جلوه می کنند. اما اگر به تماشا ادامه ادامه دهیم پس از مدتی در می یابید که بین دو ماهی رابطه و نسبتی برقرار است. یعنی هرگاه این یکی می چرخد آن دیگری نیز همزمان چرخش محسوسی نشان می دهد هرگاه این یکی رو به روی ماست دیگری در کنار ماست و الی آخر.
اگر شما از کل قضایا غافل باشید به خطا به این نتیجه می رسید که ماهی ها همزمان با همدیگر در تبادل و ارتباط هستند ولی مسئله این نیست.
اینجا هیچ گونه تبادل و ارتباطی در کار نیست زیرا در سطح عمیقتر واقعیت یعنی واقعیت اکواریوم دو ماهی در واقع یکی هستند.
این دقیقا همان چیزی است که میان ذرات در هم تنیده می گذرد در واقع چون پتانسیل کوانتومی به همه جا نفوذ می کند همه ی ذره ها لامکانانه همبسته ماهوی می شوند. در حقیقت ذرات زیر اتمی جدا از یکدیگر و در خلایی در فضا حرکت نمی کنند، بلکه همه چیز جزئی از بافتی یکدست و در فضای است که با فرآیندهای همان قدر واقعی و غنی است که ماده ای از میان آن عبور می کند!
با این اوصاف هنوز هم عده ای از دانشمندان پای بند به اصول کلاسیکی به مقابله با پذیرش وجود این ارتباط بین ذرات می پردازند و هنوز از قید تفکرات خالی از خلاقیت خود رهایی نیافته اند.

"در دراز مدت به توهم چسبیدن بسیار خطرناکتر از روبه رو شدن با واقعیت است,آن سان که واقعا هست"

ادامه نوشته